بسم الله الرحمن الرحیم سلام ودرود بر تمامی دوستداران ومحققان
طب سنتی-اسلامی ایران -----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم سلام ودرود بر تمامی کارکنان ودست اندرکاران
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آرشیو نمونهمطالبنرم افزار:طب اسلامی نورنسخه1/5 :
راه و روش تندرستی در اسلام طنزطب عامیانه
داستان های درمان طب سنتی معده سرد
ویژگیهاىخوردنیهاونوشیدنی هاشرابخواری(مسکرات:مست کننده ها)
شهرگلشن وگیاهانداروئی
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(موسی بلاگ تبیان نت شماره یک)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
موسیه بادوطب اسلامی نور (موسی طب تبیان نت)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
طب سنتی نورتبیان نت/وبلاگ ویرایشی
----------------------------------------------------------------------------------------
موسیه بادوطب سنتی(موسی طب تنیان نت1)
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
موسیه بادوطب سنتی نور(موسی طب تبیان نت2)
------------------------------------------------------------------------------------------------------
قابلیت ها وامکانات نرم افزارطب اسلامی نور 1/5
-------------------------------------------------------------------------------------------------
نرم افزار:نجوم در اسلام و ایران ـ نسخه 1
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شما هم می توانید با یک ثبت نام ساده
و ارائه کد ملی و ایمیل
ودریافت رمز عبور
از نرم افزارهای نورقم و نیز مجلات و
سایت های پژوهشی و
پایگاه های وابسته به مرکزتحقیقات نور
در کافی نت تخصصی نور قم
بطور رایگان استفاده نمائید.
ثبت نام درکافی نت نورقم برای کلیه محققان
آزاد و رایگان است .
----------------------------------------------------------------------------------------
قیمت نرم افزار کتابخانه ای :
طب اسلامی نور -نسخه 1/5
تا سال 1393 - یکصدهزار تومان
شامل : نهصدوپنجاه ویک
عنوان کتاب طب سنتی
قانون در طب (ترجمه) ؛ ص335
اجناس چهارگانه اخلاط
بلغم :
بلغم،
آن نیز به دو گونه، طبیعى و ناطبیعى تقسیم مىگردد:
الف. بلغم طبیعى آن است که شایستگى تبدیل به خون را د
ر وقت مقتضى دارد؛
زیرا بلغم خون ناتمام پخته است و آن نوعى بلغم شیرین مىباشد.
[1] بلغم طبیعى بسیار سرد نبوده، بلکه نسبت به بدن انسان،
اندک سرد است و نسبت به دو خلط خون و صفراء سرد مىباشد.
(با این که بلغم طبیعى اندکى شیرین است ولى) گاه بلغم شیرین،
طبیعى نیست، و آن بلغم بىمزه است- به زودى آن را یادآور مىشویم-
آن زمان که با خون طبیعى آمیخته گردد، (و بدان شیرین گردد) و آن
شیرینى بسیار در نزلهها (از سر) و مخاط (از سینه) محسوس
مىباشد.
به باور جالینوس، طبیعت، عضو خاصى را براى نگهدارى بلغم شیرین
طبیعى، مهیا نکرده است، چنان که براى دو خلط صفراء و سوداء
چنین کرده است، زیرا این نوع از بلغم شباهت نزدیکى به خون دارد
و همه اعضاى بدن بدان نیازمند مىباشند؛ لذا باید (همراه با خون)
در مجارى خون (رگها) جریان داشته باشد.
مىگوییم:
این نیاز اعضاى بدن به بلغم دو گونه است.
1.
نیاز ضرورى؛ 2. نیاز انتفاعى.
اما
نیاز ضرورى، (که همراهى بلغم با خون را اقتضا مىکند) دو چیز است:
اول: نزدیکى دائم مقادیرى از بلغم با اعضاى بدن، تا در صورت
فقدان غذاى مورد نیاز، بلغم براى تغذیه اعضا به خون نیکى تبدیل گردد،
این (نارسایى در خون رسانى به اعضا) به دلیل احتباس (گرفتگى عروق)
و قطع خون رسانى از ناحیه گوارش، از معده و کبد، و همچنین
بروز عوامل دیگر، به وجود مىآید، در این صورت قواى اعضا به کمک حرارت
قانون در طب (ترجمه)، ص: 336
غریزى، بلغم را پخته، گوارش داده و (با تبدیل به خون) عضو
را تغذیه مىنماید[2]. چنانچه حرارت غریزى، مىتواند باعث نضج
و گوارش بلغم و اصلاح آن به خون گردد، حرارت بیگانه نیز باعث
عفونت و فساد بلغم در بدن، مىگردد.[3]
این جنبه از ضرورت (تبدیل به خون) براى خلط بلغم مىباشد و دو خلطِ
صفراء و سوداء، در آن مشارکت ندارند، زیرا گرماى غریزى، تنها
بلغم را به خون نیک اصلاح مىکند؛ گرچه (دو خلط دیگر) در فساد
و عفونى شدن توسط گرماى عارضى (غیر ذاتى و بیگانه) با بلغم
مشارکت دارند.
دوم: فایدة دیگر همراهى بلغم با خون، مهیا سازى خون براى تغذیه
اعضاى بلغمى مزاج بدن، مانند: مغز، است، که باید در خون
غذا رسان بدان، بهرهاى معیّن از بلغم فعال موجود باشد، این جنبه
از ضرورت براى دو خلطِ صفراء و سوداء نیز وجود دارد.
اما نیاز انتفاعى (و غیر ضرورى) براى خلط بلغم در بدن، ترى بخشى
به مفاصل و اعضاى پر حرکت بدن مىباشد، در نتیجه براى عضو در
اثر حرکت و اصطکاک، خشکى عارض نمىگردد، این منفعتى
نزدیک به ضرورت است.
ب.
بلغم غیر طبیعى، و آن داراى انواع متعددى است[4]:
1. بلغم مخاطى، بلغم زایدى که از حیث قوام متفاوت است،
و این تفاوت در هیأت و قوام در
حس نیز مشهود است؛
2. بلغم خام، بلغمى که در نگاه سطحى قوام یکدستى دارد،
ولى در واقع، قوام پیوسته و
یکسانى ندارد[5]؛
قانون در طب (ترجمه)، ص: 337
3. بلغم آبکى، بلغمى که
بسیار رقیق است[6]؛
4. بلغم جصّىّ، بلغمى که بسیار غلیظ مىباشد، و آن بلغم سفیدى،
که گچى نامیده شده است،[7] زیرا بخش لطیف آن به علت زیادى
ماندن در مفاصل و منفذهاى بدن، تحلیل رفته، (و بخش غلیظ
و پر تراکم آن به جا مانده است) این بلغم، غلیظترین [سفیدترین]
نوع بلغم محسوب مىشود؛
5. بلغم مالح، از انواع بلغم غیر طبیعى (به لحاظ طعم) صنف بلغم
شور است، و آن از گرمترین و خشکترین و خشک زاترین نوع بلغم است
و سبب پیدایش هر شورى (از آن جمله بلغم شور)، آمیزش
به اعتدال رطوبت آبکى کم مزه یا بىمزه با اجزاى زمینى سوخته
خشک مزاج و تلخ مزه مىباشد، و اگر این آمیزش از اعتدال (در مقادیر)
فراتر رود، تلخ مزه مىگردد؛ و بر همین منوال، املاح معدنى و آبهاى
شور به وجود مىآید. و در صنعت نیز مىتوان نمک را از خاکستر و زاج
و آهک و غیر آن تولید نمود، بدین صورت که این مواد را در آب پخته،
سپس صاف نموده و آن قدر مىجوشانند تا نمک گردد، و یا آن را به
حال خود رها مىکنند، تا به شکل نمک بسته شود.
و همچنین هرگاه بلغم رقیق بىمزه (بلغم تفه)، یا کم مزهاى که
غلبه ندارد، با صفراى سوختة تلخ با طبیعت خشک، به اعتدال[8]
آمیخته گردد، به نمک تبدیل گردیده و ایجاد گرمى مىنماید؛ و این
همان بلغم صفراوى، مىباشد.[9]
حکیم فاضل جالینوس، معتقد است: این بلغم در اثر عفونت یا
اختلاط با مائیت، شور گردیده، و ما مىگوییم: عفونت به سبب
پیدایش سوختگى و خاکستر در آن، با آمیختن با رطوبت بلغم،
باعث شورى بلغم مىگردد.
قانون در طب (ترجمه)، ص: 338
اما اختلاط بلغم با مائیت (آب گونه) به تنهایى، بدون تحقق سبب دوم
(عفونت)[10] هرگز باعث پیدایش نمک نمىگردد، و شاید «أو»
(که براى تقسیم مىباشد و معادل آن در فارسى «یا» است)
در کلام جالینوس واو عاطفه و بدون همزه بوده است،
(که براى جمع بین دو
چیز است.) در این صورت، مطلب تمام است[11].
6.
بلغم حامض (ترش)، همان گونه که بلغم شیرین، دو گونه است:
الف.
شیرینى به خودى خود؛ ب. شیرینى در اثر آمیزش با چیزى خارجى.
ترشى
بلغم نیز دو گونه به وجود مىآید:
الف. در اثر آمیزش با چیزى بیگانه یعنى سوداى ترش که آن را
بیان خواهیم کرد.ب. ترشى به سبب رخداد چیزى در خود بلغم،
بدین گونه که بلغم شیرینِ یاد شده،یا بلغمى که در راه شیرین شدن است،
مانند بسیارى از افشرههاى شیرین، ابتدا جوش آید سپس ترش گردد.
7. بلغم عفص (گس مزه)، این نوع بلغم غیر طبیعى نیز وضعیتى مشابه
بلغم ترش دارد، زیرا چه بسا عفوصت آن در اثر آمیزش با سوداى عفص
به وجود آید، یا به سبب ظهور خود بخودى سردى بسیار که باعث خشکى
آب آن و به دلیل خشکى، استحاله اندک[12] به ارضیت (زمین) یابد
سپس حرارت ضعیفى نیست تا آن را بجوشاند و ترش گرداند و نیز حرارت
نیرومندى نیست تا آن
را نضج آورد، در نتیجه مزه آن گس گردد.
8. بلغم زجاجى، از اقسام بلغم غیر طبیعى گونهاى زجاجى است که
سفت و متراکم مىباشد، و در چسبندگى و سنگینى همانند آبگینه
گداخته است.این بلغم غیر طبیعى (علاوه بر قوام و هیأت غیر طبیعى،
از حیث مزه نیز متفاوت است) بسا مزه ترش دارد، و بسا بىمزه است،
گویا غلیظ بىمزه آن، همان بلغم خام باشد،
قانون در طب (ترجمه)، ص: 339
یا به سوى بلغم خام در استحاله است. این نوع از بلغم در ابتدا،
آبکى و سرد مىباشد،[13] و متعفن نشده و با چیزى نیز آمیخته نگردیده،
بلکه در اثر احتقان و نرسیدن حرارت، در لابهلاى اعضاى بدن ماندگار شده و
(با تحلیل بخش لطیف آن) غلیظ گردیده، و سردى آن
افزایش یافته است.
اکنون روشن شد که اقسام بلغم تباه
به اعتبار مزه چهار دسته مىباشد:
1. مالح (شور)[14]؛ 2. حامض (ترش)[15]؛
3. عفص (گس و زمخت)؛4. مسیخ (بى مزه)[16].
و
به اعتبار هیأت و قوام نیز چهار دسته مىباشد:
1. مائى (آبکى و رقیق)؛ 2. زجاجى (شیشهاى، ژلهاى)[17]؛
3. مخاطى[18]؛ 4. جصّى (مانند گچ)[19] و بلغم خام در ردیف مخاطى،
محسوب مىشود.[20]
قانون در طب (ترجمه)، ص: 340
صفراء:
صفراء،
آن نیز به دو گونه، طبیعى و زایدِ غیر طبیعى، تقسیم مىگردد.
صفراى طبیعى، کف خون مىباشد که رنگ آن سرخِ خالص[21]،
سبک و تیز [گرم] است
هرگاه صفراء، گرمتر باشد، سرخى بیشترى دارد، آن گاه که صفراى
طبیعى در کبد تکوّن مىیابد، دو بخش مىگردد، بخشى از آن با خون
جریان مىیابد، و بخش دیگر به کیسه
صفراء سرازیر مىشود.
آن بخش از صفراء که با خون همراه است، دو جنبه ضرورى و انتفاعى دارد،
جنبه ضرورى وجود صفراء با خون، آمیزش آن با خون براى تغذیه اعضایى
است که در مزاج خود به اندازه مقتضى، سزاوار بهرهاى از صفراى نیکاند،
مانند: ریه؛ جنبه انتفاعى همراهى صفراء با خون، ایجاد رقت و لطافت
در خون براى سهولت عبور خون در مجارى تنگ است.
صفراى پالایش یافته و جذب شده به زهره نیز دو جنبه ضرورى و
انتفاعى دارد، اما جنبه ضرورى به اعتبار همه بدن، پاکسازى بدن
از جریان صفراى اضافى در آن، و به اعتبار عضوى خاص، تغذیه کیسه
زهره است؛ اما جنبه انتفاعى ذخیره صفراء در زهره دو چیز است:
1.
شستشوى روده از مدفوع و بلغم چسبنده؛
2. گزش و تحریک روده و ماهیچه مقعد، تا احساس به دفع پیدا شود،
و براى تخلیه حرکت کند[22]؛ لذا بسا به سبب پیدایش سده (بند آمدگى)
در مجراى بین زهره به سوى روده، بیمارى قولنج عارض مىگردد.[23]
قانون در طب (ترجمه)، ص: 341
صفراى غیر طبیعى[24]
صفراى
غیر طبیعى دو گونه است:
الف.
خروجش از صفراى طبیعى به سبب اختلاط با ماده بیگانه.
ب.
خروجش از صفراى طبیعى به سببى در گوهر آن.
گونه اول از صفراى غیر طبیعى که در اثر آمیزش با ماده بیگانه به وجود آمده،
نوعى از آن شناخته شده و از شهرت بسیارى برخوردار است[25]،
و آن صفراى آمیخته با بلغم است و آن در بیشتر موارد در کبد به وجود
مىآید[26]، و نوعى از آن که شهرت کمترى دارد، صفراى آمیخته با سوداء
مىباشد.
وجه شناخته شده و شایعتر به دو صفراى غیر طبیعى مرّه صفراء[27]
و یا مرّه محّیّه (زرده تخم مرغى)[28] تقسیم مىشود؛ زیرا بلغمى که
با آن آمیخته گردیده، گاه رقیق است و در نتیجه مره صفراء به وجود مىآید،
و گاه
غلیظ است و از آن صفراى شبیه به زرده تخم مرغ به وجود مىآید.[29]
اما آن نوع (آمیخته با سوداء) که شیوع کمترى دارد و آن را صفراى محترق
(سوخته)
مىنامند، پیدایش این نوع از صفراى غیر طبیعى، دو گونه مىباشد:
قانون در طب (ترجمه)، ص: 342
الف. صفراء، درون خود سوخته گردد، و رمادیت (خاکستر) در آن به
وجود آید[30]) و با اجزاى لطیف صفراء آمیخته گردد) در نتیجه بخش لطیف
صفراء، از خاکستر آن متمایز نگردد، بلکه رمادیت در آن حبس گردد، و این
خطرناکتر است،[31] و بدان
صفراى سوخته اطلاق مىکنند؛
ب. سوداء، از خارج وارد شود و با صفراء درآمیزد، این نوع (از صفراى محترق)
خطر کمترى
دارد.[32]
رنگ این گونه از صفراء، سرخ است، ولى نه خالص است و نه درخشان،[33]
بلکه به
خون شباهت زیادى دارد، جز آن که (نسبت به خون) رقیق است،[34]
و گاه به عللى رنگش تغییر
مىکند[35].
اما صفراى غیر طبیعى به سبب تغییر در گوهر خود (نه اختلاط)، دو گونه
به وجود مىآید:
1.
آن که بیشتر در کبد به وجود مىآید؛
2.
آن که بیشتر در معده به وجود مىآید.
آن که بیشتر در کبد، تکوّن مىیابد، تنها یک صنف است، و آن بخش لطیف
خون است، وقتى
بسوزد و از بخش کثیف آن، سوداء، به جاى ماند.[36]
اما
آن که بیشتر در معده تکوّن مىیابد دو صنف است:
الف.
صفراى کرّاثى؛
ب.
صفراى زنگارى.
قانون در طب (ترجمه)، ص: 343
صفراى کرّاثى (گندنایى- ترهاى) گویا از سوختن صفراى محّیّه تولید
مىشود، زیرا هرگاه آن صفراء، سوخته گردد، سوختن در آن سیاهى به
وجود آورد و با زرده (محى) آمیزد و در این بین صفراى سبز (صفراى کراثى)
پدید مىآید.
اما صفراى زنگارى، گویا از صفراى کراثى به وجود مىآید، هرگاه سوختن
صفراء شدت یابد تا آنجا که رطوبتهاى آن فنا گردد، و رنگ آن به دلیل
خشکى رطوبت، به سفیدى زند، زیرا حرارت در ابتدا جسم مرطوب
را سیاه گرداند، سپس با تباهى رطوبت آن، سیاهى را از آن کنده
و با تشدید سوختن، جسم را سفید کند، که مىتوانید این واکنش
طبیعى را در سوختن هیزم مشاهده کنید، که ابتدا به زغال تبدیل مىشود
و پس از آن خاکستر مىگردد، زیرا حرارت در جسمتر، سیاهى ایجاد مىکند
و در جسم خشک، سفیدى و در مقابل، سردى در جسمتر، سفیدى ایجاد
مىکند و در جسم خشک سیاهى، این نظریه درباره چگونگى پیدایش صفراى
کراثى از صفراى محّیه، و صفراى زنگارى از صفراى کراثى، حدس و تخمینى
از جانب من است.
صفراى زنگارى، گرمترین، بدترین و کشندهترین نوع صفراء مىباشد،
لذا از گوهر زهرها
شمرده مىشود.
سوداء
سوداء،
نیز به دو گونه، طبیعى و زاید غیر طبیعى، تقسیم مىشود.
سوداى طبیعى، رسوب و ته نشین خون پسندیده و مزه آن بین شیرینى
و گسى است.هرگاه سوداء در کبد به وجود آید به دو بخش توزیع مىشود:
بخشى از سوداء با خون در بدن جریان مىیابد، و بخش دیگر آن به سوى
طحال سرازیر مىگردد.
بخش همراه خون به دو جهت، ضرورى و انتفاعى مىباشد. جنبه ضرورى،
آمیزش آن با خون به اندازه لازم، در جهت تغذیه تک تک اعضایى است که
در مزاج آن، وجود مقدارى از سوداى نیک ضرورت دارد، مانند: استخوانها[37].
اما جنبه انتفاعى وجود سوداء، تقویت، استحکام بخشى و ایجاد تراکم
در خون و جلوگیرى آن از تحلیل مىباشد.
قانون در طب (ترجمه)، ص: 344
سودایى که در طحال ذخیره شده، آن بخش از سودایى است که
خون از آن مستغنى مىباشد، و براى آن دو جنبه، ضرورى و انتفاعى،
تصور مىشود. ضرورت آن یا به ملاحظه همه بدن- یعنى پاکسازى بدن
از سوداى اضافى[38]- مىباشد، و یا به ملاحظه عضوى در بدن- یعنى
تغذیه طحال- است. اما منفعت در ذخیره سازى سوداء، زمان ترشّح آن
به سوى دهانه معده است، و این منفعت به دو چیز تحقق
مىیابد:
1.
تقویت، استحکام بخشى و زمخت گرداندن دهانه معده؛
2. قلقلک در دهانه معده به واسطه ترشى سوداء[39] و برانگیختن
حس گرسنگى و
اشتهاى به غذا.
بدانید که صفرایى که به زهره سرازیر مىشود آن مقدار از صفراست
که خون از آن بىنیاز مىباشد، و صفرایى که از زهره فرومىریزد، آن مقدارى
از صفراست که زهره از آن بىنیاز مىباشد، همچنین سودایى که به
طحال مىریزد آن چیزى است که خون از آن بىنیاز مىباشد و سودایى
که از طحال ترشح مىگردد، آن چیزى است که طحال از آن
بىنیاز مىباشد.
همان گونه که صفراى مرارى (در کیسه صفراء) نیروى دافعه را از پایین
تحریک مىکند، سوداى طحالى (در طحال) نیز نیروى جاذبه را از بالا بیدار
مىگرداند؛ فتبارک اللَّه أحسن
الخالقین و أحکم الحاکمین.
سوداى
غیر طبیعى
سوداى غیر طبیعى سودایى است که به روش رسوب و ته نشین شدن خون،
به دست نمىآید، بلکه تولید آن به فرایند خاکستر شدن و سوختن است،
چرا که اجسام ترِ آمیخته با عنصر زمینى به دو روش، عنصر زمینى از آن
جدا مىگردد:
قانون در طب (ترجمه)، ص: 345
1. از راه رسوب و ته نشین شدن[40] و این گونه رسوب تنها از خلط خون
حاصل مىشود (و دیگر اخلاط رسوب ندارند) و این همان سوداى
طبیعى است.
2. از راه سوختن، بدین گونه که بخش لطیف خلط گداخته گردد و بخش
غلیظ آن به جاى ماند، این گونه رسوب از خون و دیگر اخلاط به دست مىآید،
و این سوداى زاید است و (براى تمایز از سوداى طبیعى)
به آن اطلاق مِرَّه سوداء مىشود.
گفتیم سوداى طبیعى تنها از راه رسوب و دُردى خون به دست مىآید،
زیرا خلط بلغم به دلیل چسبندگى و لزوجت چیزى مانند دُردى[41]
از آن ته نشین نمىگردد. خلط صفراء نیز به دلیل لطافت و کمى عنصر
زمینى در آن و حرکت پیوسته آن[42] و حجم اندک آن در بدن، که از
خون متمایز باشد، چیز قابل توجهى از آن رسوب نمىکند، و هرگاه
اندکى صفراء از خون جدا شود، (ته نشین نمىگردد، بلکه) بى درنگ
متعفن شده یا از بدن دفع
مىگردد.[43]
و در صورت تعفن (توسط حرارت بیگانه)، بخش لطیف آن گداخته مىگردد
و بخش کثیف آن تحت عنوان سوداى سوخته، به جا مىماند نه سوداى
رسوبى.(در ادامه چگونگى به دست آمدن سوداى غیر طبیعى مىگوییم)
بخشى از سوداى زاید خاکستر صفراء و سوخته آن است و مزهاى تلخ دارد،
تفاوت آن با صفرایى که آن را صفراى سوخته نامیدیم در آن است که صفراى
سوخته، در اثر امتزاج با همین خاکستر به وجود مىآید، ولى این همان
خاکسترى است که خودبه خود جدا شده و بخش لطیف آن گداخته شده است.
قانون در طب (ترجمه)، ص: 346
بخشى دیگر از سوداى زاید، خاکستر بلغم و سوخته آن است، اگر بلغم،
بسیار لطیف و آبکى باشد، خاکستر آن به شورى و در غیر این صورت
به ترشى یا گسى گرایش دارد.
بخش دیگر سوداى زاید، خاکستر خون و سوخته آن است، و مزه آن شور
متمایل به اندکى شیرینى
مىباشد.
آخرین بخش از سوداى زاید، خاکستر سوداى طبیعى است، اگر رقیق باشد،
خاکستر و سوخته آن بسیار ترش است، مانند: سرکه، و روى زمین
مىجوشد، و بوى ترشى از آن استشمام مىگردد بطورى که مگس
و سایر حشرات از آن گریزان مىباشند؛ و اگر غلیظ باشد ترشى کمتر
با اندکى گسى و تلخى دارد.
بنا بر این اصناف سوداى تباه و پر خطر، سه دسته مىباشد، صفراء
هرگاه سوخته گردد، و بخش لطیف آن تحلیل رود، و دو دسته که بعد
از آن گفته شد[44].) یعنى، خاکستر سوداى رقیق و
خاکستر سوداى غلیظ).
اما سوداى حاصل شده از خاکستر بلغم، زیان آن ناچیز است و به کندى
عمل مىکند و ناپسندى
آن به مراتب کمتر است[45].
پس
هرگاه خلطهاى چهارگانه، سوخته گردد، از لحاظ تباهى و خطر، به ترتیب
عبارتند
از:
سوداى صفراوى، که شدیدترین و بد آفتترین و فسادپذیرترین آنها مىباشد،
[46] ولى درمان پذیرتر است[47] اما دو دسته دیگر (یعنى سوداى رقیق
و غلیظ) آن که ترشتر است، ناپسندتر[48] ولى در صورت رسیدگى
در مراحل اولیه بیمارى، درمان پذیرتر مىباشد،[49] و دسته سوم
(سوداى سوخته غلیظ) که جوشش آن روى زمین کمتر، و چسبندگى
آن به اعضاى
قانون در طب (ترجمه)، ص: 347
بدن نیز کمتر مىباشد و پیمودن مرحله انتهایى بیمارى تا به مرگ
به کندى انجام مىپذیرد،[50] ولى در گداختن و نضج یافتن و پذیرش دوا،
بسیار سرکش[51] مىباشد[52]؛ این بود اصناف خلطهاى طبیعى و زاید
غیر طبیعى.
جالینوس مىگوید: کسانى که مىپندارند خون، تنها خلط طبیعى بدن است،
و دیگر خلطها زاید بوده و مورد نیاز بدن نمىباشند، در اشتباه مىباشند،
زیرا اگر این چنین بود و خون به تنهایى همه اندام بدن را تغذیه مىنمود،
باید همه آنها در مزاج و هیأت با یکدیگر شباهت داشته باشند، و نباید
استخوان محکمتر از گوشت باشد، مگر به این علت که خونِ تغذیه کننده آن،
خونى آمیخته با گوهر سفت سوداوى بوده باشد، و مغز از آن نرمتر نباشد
مگر به این علت که خونِ تغذیه کننده آن، خونى آمیخته با گوهر نرم بلغمى
بوده باشد؛ و علاوه بر این دلیل، شما خون را پیوسته آمیخته با اخلاط
دیگر مشاهده مىکنید نه به تنهایى، (و این آمیختگى ادامه دارد تا) هنگام
خارج کردن و قرار دادن خون در ظرف آزمایش، پس در این زمان است که
جدایى خون از آنها را مىبینیم، و بخشى همانند کف، و آن صفراء و بخشى
همانند سفیده تخم مرغ (نپخته)، و آن بلغم و بخشى همانند رسوب و
دُردى و آن سوداء،[53] و بخشى نیز آبکى و آن آبى است که زاید آن به
ادرار از بدن دفع مىگردد. و آب از خلطها شمرده نمىشود، زیرا آب چیزى
است که نوشیده مىشود ولى در فرایند تغذیه بدن قرار نمىگیرد، و
تنها نیاز
بدان به جهت رقیق کردن غذا و عبور دادن آن
قانون در طب (ترجمه)، ص: 348
در بدن مىباشد، لیکن خلط، گوهرى است که از خوردنى و نوشیدنىِ
غذا دهنده،به دست مىآید.
معناى سخن ما که مىگوییم «غذا دهنده»؛ یعنى آن بالقوه (نه بالفعل)
با بدن سنخیت دارد و آنچه بالقوه با بدن انسان شباهت دارد، جسم
آمیخته است نه بسیط و حال این که آب،
جسمى بسیط مىباشد.[54]
باور بعضى از مردم که توانایى بدن، ناشى از زیادى خون و ناتوانى آن
در اثر کم خونى مىباشد، نادرست است، بلکه اعتبار در خصوص توانایى
و ضعف بدن به میزان بهرهگیرى[55] درست از خون، یعنى استفاده
بهینه و شایسته از خون، بستگى دارد.[56]
بعضى نیز بر این پندارند که با افزایش و کاهش خلطها در بدن، تا زمانى که
نسبت بین مقادیر هر یک از آنها نسبت به دیگرى[57] به حسب اقتضاى
بدن انسان، رعایت گردد، بدن در تندرستى به سر مىبرد، این نظریه نیز
نادرست است، زیرا علاوه بر حفظ نسبت موجود بین خلطها و برقرارى
تعادل میان آنها، باید مقدار معین و مقتضى از هر خلط نیز مراعات شود
(پس براى حفظ صحت و تندرستى، باید مقدار نسبى و نفسى اخلاط
در بدن رعایت شود).
قانون در طب (ترجمه)، ص: 349
درباره اخلاط مطالب دیگرى به جا ماند که بر طبیبان بحث در آنها روا
نمىباشد، زیرا از فن طب قلمداد نمىشود، بلکه بر حکیمان است
تا در آن موضوعات به کاوش پردازند، لذا از طرح آن مباحث در اینجا خوددارى
-------------------------------------------------------
[1] ( 1) بلغم بىمزه به خون تبدیل نمىگردد، و هر بلغم شیرینى نیز طبیعى شمرده
نمىشود لذا تعبیر به نوعى بلغم شیرین شد. داود انطاکى در تذکره، ص 10 مىگوید
بلغم طبیعى در حال جدا شدن شیرین است و مدت زمانى پس از آن بىمزه
مىگردد.
[2] ( 1) در صورتى که خلط بلغم مانند دو خلط دیگر در عضوى( مفرغه) نگهدارى مىگردید،
چنین نفعى بر آن مترتب نبود.
[3] ( 2) این عبارت گویا در حاشیه بوده است و به سهو وارد متن گردیده است.
( شرح آملى، ص 120)
[4] ( 3) بلغم غیر طبیعى، دو گونه تظاهر پیدا مىکند، از حیث هیئت و قوام و از
حیث طعم و مزه،( همه اقسام بلغم سفید مىباشند) لذا به همین دو گونه نیز شناخته
و تقسیم مىگردد.
[5] ( 4) بلغم خام و ناپخته است، که حرارت در آن هیچ ثأثیرى نگذاشته، و در نگاه
سطحى نیز تغییرى در آن محسوس نمىباشد؛ لذا از بلغم مخاطى،
سردتر مىباشد.
[6] ( 1) این نوع بلغم به لحاظ رقت زیاد، به آب شباهت دارد، و لذا از همه اقسام بلغم،
سردتر و نفوذ پذیرتر در اعضا مىباشد.
[7] ( 2) این بلغم از حیث رنگ و غلظت مانند گچى است که با آب مخلوط شده باشد
و با این که رنگ بلغم، سفید است، این نوع بلغم به لحاظ شدت سفیدى به بلغم گچى
نامگذارى شده است.
[8] ( 3) اگر اعتدال در مقدار نباشد و درصد صفراء بیشتر باشد، بلغم شور به وجود نمىآید
بلکه صفراى محّیّه( از اقسام صفراء) به دست مىآید.
[9] ( 4) به طبیعت صفراء متمایل است، لذا گرمترین نوع بلغم
مىباشد.
[10] ( 1) هرگاه دو سبب( عفونت و مائیت) با بلغم رقیق آمیخته گردند، باعث
ایجاد بلغم شور مىگردد.
[11] ( 2) یعنى سبب نمک شدن عفونت با مائیت است، و در این صورت دیگر اشکال به
کلام جالینوس وارد نیست، گویا عفونت در بیان جالینوس به معناى سوختن
و احتراق است.
[12] ( 3) استحاله اندک به ماهیت ارضى، در اثر خشکى رطوبت و مائیت بلغم، و قید« اندک»
به این منظور مىباشد که در صورت استحاله زیاد، از ماهیت
خلط بلغم، خارج مىگردد.
[13] ( 1) به دلیل این رقت، در منافذ بدن نفوذ مىنماید و به سبب سردى، حرارت بیگانه
در آن اثر نمىکند و باعث تعفن آن نمىگردد، و در اثر درنگ بسیار در اعضا و نارسایى در حرارت،
تحلیل نرفته، و در نتیجه سفت و زجاجى مىگردد.
[14] ( 2) اخوینى در هدایة المتعلمین، ص 33 مىگوید:
بلغم شور در روده ها گرد آید ، و باعث
به وجود آمدن بیمارىهاى چون تب محرقه، زحیر، داء الثعلب مىگردد
و با توجه به تعبیر شرح موجز،
ص 12 که در خصوص نحوه به وجود آمدن بلغم شور دارد
« حرارت قوى نارى در بلغم بىمزه
عمل مىکند و باعث پیدایش التهاب و تشیظ( حرارت)
عفونى در بلغم مىگردد و در نتیجه بلغم
شور به وجود مىآید» بنا بر این نظر مىتوان طیف گستردهاى
از بیمارىهاى التهابى
( چون آرتریت روماتوئید و ...) را به بلغم شور نسبت داد،
و در درمان این نوع از بیمارىها
ابتدا باید با داروهاى سرد( چون کاسنى، تاج ریزى و ...)
رفع التهاب نمود سپس رفع بلغم کرد.
[15] ( 3) اخوینى در هدایه، ص 33 گوید: بلغم ترش به معده گرد آید
و سبب بیمارى شهوت کلبى،
سردى معده و ضعف گوارش،( بالا رفتن اسید معده) فساد دندانها،
سردرد بلغمى،
و در صورت عفونت، تبهاى عفونى پنج روزه، هفت روزه،
نه روزه و بیمارى پوستى
بهق سفید و برص گردد.
[16] ( 4) اخوینى در هدایه، ص 34 گوید: بلغم بىمزه به قوام تنک( رقیق)
بود و بر مفاصل گرد آید و مفاصل را جنبان دارد اگر بیشتر گرد آید و طبیعت
مفاصل دفع آن نکند اوجاع مفاصل بلغمى پدید آید
و اگر بر اعصاب افتد، استرخا پدید
آید.
[17] ( 5) در مفاصل به شکل ژله و شیشه مذاب به وجود مىآید
و
باعث بیمارىهاى مفصلى سرد مىگردد.
[18] ( 6) این نوع بلغم غیر طبیعى در نزلههاى سرد و بیمارىهاى تنفسى و
ریوىِ رطوبى به شکل مخاط دیده مىشود.
[19] ( 7) بلغم گچى در مفاصل و مهرههاى کمر به وجود مىآید
و باعث زواید استخوانى و غضروفى در آنها مىگردد از جمله
تنگى کانال نخاعى را مىتوان نام برد.
[20] ( 8) پیش از این گفته شد« گاه بلغم شیرین طبیعى نیست»
ولى در اینجا از اقسام بلغم فاسد شمرده نشد، در پاسخ مىگوییم: بلغم شیرینى
که در اثر اختلاط با خون طبیعى، به وجود مىآید، و شیرینى مزه آن، هنگام سرماخوردگى
و با ریزش خلط از سر و سینه، احساس مىگردد، ناطبیعى بودن آن به اعتبار مزه آن نمىباشد؛
لذا باید آن را در ردیف یکى از اقسام بلغم مانند: مسیخ یا مخاطى، قلمداد
نمود.
[21] ( 1) شارح موجز، ص 14 مىگوید: سرخ خالص، که مایل به زردى
است، چون رشته زعفران، لذا برخى رنگ صفراء را زرد گفتهاند، زیرا احمر ناصع، زرد
زعفرانى است، داود انطاکى در تذکره، ص 10 مىگوید: صفراء هنگام جدا شدن از بدن سرخ
خالص است و مدت زمانى پس از آن زرد مىگردد.
[22] ( 2) سطح رودهها توسط مادهاى رطوبى معروف به« صهروج
امعاء» اندود شده است تا از تماس و آسیب رودهها با مواد دفعى جلوگیرى شود و این
ماده رطوبى مانع احساس به دفع مىگردد لذا براى تحریک طبیعت به دفع لازم است
پیوسته صفراى تندى بدان ریزش نماید( گزیده از شرح موجز، ص 14).
[23] ( 3) گاه گرفتگى بین مجراى بین زهره و رودهها باعث بروز
بیمارى قولنج( انسداد روده قولون) مىشود و علامت بالینى آن سفید شدن دفعى مدفوع
مىباشد.
[24] ( 1) تقسیم صفراى غیر طبیعى بر مبناى سبب پیدایش آن مىباشد
که تفاوت در رنگ نیز در آن مشهود است.
[25] ( 2) یعنى وجود و شیوع بسیارى دارد.
[26] ( 3) به صورت نادر در فضاى معده به وجود مىآید زیرا اولًا
همه اخلاط در کبد به وجود مىآیند ثانیاً فضا و مجارى کبدى بسیار تنگ مىباشد و
آمیختگى اخلاط در آن به گونهاى است که در برخى شرایط، تمایز بین آنها منتفى
مىگردد، بر این اساس در پارهاى موارد و شرایط خلط غیر طبیعى به وجود مىآید.
[27] ( 4) با این که به بیشتر اقسام صفراء در لغت« مِرّه» اطلاق
مىشود ولى به لحاظ شیوع و مشهود بودن این نوع از صفراء به خصوص در قى بدان مره
گفته شده( بطورى که گمان شده صفراء تنها آن است) و اخوینى در هدایه آن را« اصفر»(
زردآب) نامیده است این نوع صفراء باعث بروز بیمارىهاى صفراوى چون اسهال صفراوى،
نمله، تب غب و عفونت پذیرى و زخم آورى مىباشد.
[28] ( 5) از این صفراى غیر طبیعى، قى و بیمارىهاى صفراوى
پدیدار شود و اگر عفونت پذیرد، تب اینیالوس( تبى که درون بدن بسوزد و بیرون سرد
باشد) و اورام مزمن به وجود آید و اگر با خون آمیزد طاعون پدید آید.( نقل با تصرف
از هدایة المتعلمین، ص 31)
[29] ( 6) رنگ این دو نوع از صفراء، به دلیل آمیزش با بلغم زرد
مىباشد.
[30] ( 1) یعنى به سوداء تبدیل گردد.
[31] ( 2) زیرا سوداى حاصل از صفراى سوخته، بدترین صنف سوداء
مىباشد.
[32] ( 3) اطلاق صفراى سوخته به قسم« الف» حقیقى است، زیرا
صفراء، در واقع سوخته است ولى اطلاق آن به قسم« ب» به دلیل مشابهت در اوصاف از
جمله خشکى و حدّت، مجاز مىباشد.
[33] ( 4) به دلیل آمیختگى با سودا.
[34] ( 5) زیرا سوداى آمیخته بدان، کم مىباشد و اگر سوداء، زیاد
باشد به اقسام سوداء، ملحق مىگردد.
[35] ( 6) اگر مختلط سوداى احتراقى باشد رنگ آن سیاه مىگردد و
اگر سوداى طبیعى باشد متمایل به سیاهى مىباشد.
[36] ( 7) تفاوت این صفراء با صفراى محترق در آن است که در صفراى
محترق باید اختلاط صورت پذیرد، به گونهاى که اجزاى سوخته قابل تمییز نباشد.
[37] ( 1) همچنین تغذیه غضروفها و رباطٌّها.
[38] ( 1) در صورت انتشار سوداء در بدن، بیمارىهاى سوداوى مانند
یرقان سیاه( سندى) به وجود مىآید.
[39] ( 2) سوداى ذخیره در طحال، نضج مىیابد و بر ترشى آن افزوده
مىگردد.
[40] ( 1) رسوب عبارت است، از جدا شدن اجزاى ارضى در یک مایع و
شکافتن آن و ریزش به سمت پایین، مانند:
آب کدر.
[41] ( 2) در نسخهاى کالدهن دارد، یعنى مانند روغن که داراى
دردى و رسوب نمىباشد، بعضى از شارحان مىگویند به جز روغن زیتون.
[42] ( 3) صفراء، به لحاظ حرارت زیاد، پیوسته در جنبش و حرکت است
و جسم سائل در حال حرکت، چیزى از آن رسوب نمىکند، لذا نیاز به سکون دارد.( تلخیص
از شرح آملى، ص 135)
[43] ( 4) در صورت درنگ، طبیعت آن را به سرعت به کیسه صفراء
انتقال مىدهد.
[44] ( 1) اگر مىگفت: دو دسته اخیر، درستتر بود، زیرا بعد از
آن، یعنى صفراى سوخته، ذکر نشد، بلکه در آخر گفته شد.
[45] ( 2) زیرا رطوبت بلغم از شدت و حدت سوختن مىکاهد.
[46] ( 3) زیرا صفراء از حدت و شدت و سرعت نفوذ بسیارى برخوردار
مىباشد.
[47] ( 4) به سبب لطافتِ صفرا، به سهولت از بدن دفع مىگردد، لذا
مدت زمان نضج آن نیز از دیگر اخلاط کمتر مىباشد.
[48] ( 5) این ناپسندى به دلیل رقت آن است که باعث غوص و سرعت
انتشار بیشتر آن در بدن مىگردد.
[49] ( 6) این نیز به دلیل همان رقت است که در برابر درمان با
سرعت بیشترى تحلیل مىپذیرد.
[50] ( 1) به دلیل غلظت ماده که باعث انتشار کند آن در بدن
مىگردد.
[51] ( 2) این نیز به دلیل غلظت و خشکى ماده مىباشد که در برابر
دارو از خود مقاومت نشان مىدهد.
[52] ( 3) افزایش سوداء در بدن باعث بروز بیمارىهاى سوداوى
بویژه بیمارىهاى اعصاب و روان مانند مالیخولیا مىگردد.
سوداى غیر طبیعى نیز باعث بروز طیف وسیعى از بیمارىها
مىگردد:( سوداى صفراوى) سوداى سوخته از صفراء، بسیار ناپسند و باعث بروز تب ربع
زودگذر، زخمها و ورمهاى بدخیم و جذام و نوعى مالیخولیا که شخص جهنده، خشمناک و
کشنده مىگردد.( سوداى بلغمى) سوداى سوخته از بلغم( رقیق و غلیظ) باعث تبهاى
بلغمى، تب ربع دیرپا، زخمهاى دیرپا و مالیخولیاى که شخص خیره و ابله و خوابآلود
گردد.( سوداى دموى) سوداى سوخته از خون از دیگر اقسام بهتر باشد و باعث
مالیخولیایى که شخص خندان و آواز خوان باشد.( سوداى سوداوى) سوداى سوخته از سوداء(
رقیق و غلیظ) به غایت ناپسند، رنگ تیره، ترش و تیز باشد باعث بروز زخمهایى که
بهبودى ندارد و مالیخولیاى آن خوب نگردد.( برگرفته از هدایة المتعلمین، ص 36)
[53] ( 4) خون نیز به سرعت رسوب نموده( مرده) و به سوداء تبدیل
مىگردد.
[54] ( 1) آب خالص عنصرى، بدون هیچ املاح و امتزاجات مراد
مىباشد، البته در این بیان نوعى مناقشه دیده مىشود و آن خلط بین آب عنصرى و آب
خارجى مىباشد.
[55] ( 2) رُزء در تعبیر ابن سینا یعنى چگونگى ارتزاء( بهره
بردن) بدن از خون و این در صورتى است که در بدن اختلال نباشد و در مجارى آن انسداد
نباشد.
[56] ( 3) صرف افزایش خون در بدن باعث توانایى و تندرستى
نمىباشد، زیرا افزایش خون در بدن و رگها، علاوه بر امتلا و سنگینى و ایجاد خستگى
و کسالت در بدن، طبیعت بدن را از تصرف کامل بر خون و استحاله آن به گوهر بافت اعضا
و تغذیه آنها، بازمىدارد، لذا باعث بروز ضعف و بیمارى در بدن مىگردد.
[57] ( 4) درباره تعیین مقدار هر یک از اخلاط با یکدیگر، نظرات
گوناگونى ارایه شده برخى بر اساس زمان فترت تبها محاسبه نمودهاند مثلًا فترت تب
بلغمى( یعنى مدت زمان تجمع خلط بلغم و قبل از اشتعال آن که به نوبه تعبیر مىشود(
6 ساعت مىباشد و فترت تب صفراوى 36 ساعت، پس بلغم مدت زمان کوتاه ترى تجمیع
مىگردد، در نتیجه مقدار آن در بدن به مراتب بیشتر از صفراء مىباشد یعنى نسبت یک
ششم، بنا بر این پس از خون بلغم و سپس صفراء و سوداء بیشترین اخلاط را تشکیل
مىدهند آملى شارح قانون، ص 143 مىگوید: همه این مطالب یقینى نیست و صرف حدث و
گمان مىباشد. داود انطاکى در تذکره، ص 11 مىگوید: درست در نظر من این است که
نسبت بین اخلاط در بدن ثابت نمىباشد و در واقع تابع نوع غذایى است که مصرف
مىشود، مثلًا اگر گوشت جوجه و زرده تخم مرغ خورده شود بیشتر آن خون، سپس صفراء،
سپس بلغم مىگردد.
[58] ( 1) در تبیین نظریه اخلاط چهارگانه، که از مبانى فلسفى طب
شمرده مىشود و از اهمیت بسیارى در علم طب برخوردار است، بطورى که گروهى به این
مکتب پزشکى، طب اخلاطى، اطلاق نمودهاند، مىگوییم: به یقین طبیبان و حکیمان
گذشته، براى تشخیص رطوبتهاى موجود در بدن و تعیین اخلاط چهارگانه، دست به آزمایش
و تجزیه خون نزدهاند، چنان که امروزه در آزمایشگاه، مواد بسیارى از تجزیه خون
بدست مىآید، لذا تلاش بسیارى از علاقمندان طب سنتى به تطبیق با مبانى جدید و مواد
تشکیل دهنده خون، کامل و دقیق از آب درنمىآید، و درست این است که این نوع مباحث
را در مبانى خود مورد بررسى قرار داد، و انتظار نداشت که بهطور دقیق با مبانى
جدید قابل تطبیق باشد، به اختصار مىگوییم: آنچه به نظر مىآید این است که مقوله
اخلاط، مبتنى بر شالوده طب سنتى، یعنى مزاج و از نگاهى ماکروسکوپى و کلى نگر
مىباشد و اشتراک بین ابزار و امکانات امروزى و گذشته وجود نداشته تا در
نتیجهگیرى نیز اشتراک و انطباق نظر وجود داشته باشد، لذا نظریه اخلاط بیشتر مبتنى
است بر تشخیصهاى خارجى و کلى از حالتشناسى بدن، علامتشناسى، آسیبشناسى،
تشخیصهاى بالینى، واکنشهاى دارویى و غذایى و در آخر، نتیجهگیرى از شیوه درمانى
بیمارىهاى سوء مزاج مادى( خلطى) مىباشد، لذا تقسیم اخلاط به چهار دسته بر اساس
مؤلفههاى یاد شده بوده، و نه از راه تجزیه خون و با چشم مسلح و میکروسکوپى، حتى
این که شیخ الرئیس مىگوید: آن گاه که خون را در ظرف آزمایش قرار دهیم، لایه رویین
آن، همانند کف و آن صفراء و بخش سفید آن بلغم و بخش لخته و ته نشین آن سوداء و
بخشى آبى و بخشى خون که از آنها جدا و متمایز مىباشد، این آزمایش نیز چنان که خود
ابن سینا تصریح مىکند: به چشم مىبینیم، در واقع یک نگاه غیر مسلّح است، نه تجزیه
علمى خون، و مبتنى بر همان علامتشناسى مىباشد که البته بهطور مستقیم روى خون(
نه به واسطه بدن) انجام مىگیرد.
بنا بر این آنچه نظریه اخلاط را امروزه نیز استوار و قابل
استناد مىدارد، گذشته از مبانى خاص خود، نتیجه بخشى آن در زمینه درمان بیمارىها
مىباشد و با توجه به علایمى که هر خلط از خود بروز مىدهد و با استفاده از داروى
مربوط به دفع آن خلط از بدن، و رفع علایم آن و در نهایت بهبودى بیمارى، و همین
اندازه در درستى علوم تجربى و کاربردى کافى است، هر چند از لحاظ تحلیل علمى و
تطبیق آن بر یافتههاى جدید جاى بحث و مناقشه باقى مىباشد.
[59] ابن سینا، حسین بن عبد الله - مترجم: مسعودى، على رضا،
ترجمه قانون در طب، 1جلد، مرسل - کاشان، چاپ: اول، 1386 ه.ش.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آرشیو نمونه مطالب کتابخانه های نور:
--------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
کتابخانه مجازی شامل :
نرم افزار و کتابخانهمجازی سایت و کتابخانه مجازی -----------------------------------------------------------------------------------------------------------
کتابخانه های ایران کتابخانه هایدیجیتال(13)