مرکزتحقیقات نورقم
-------------------------------------------------------------------------------------------------
ازکتاب : قانونچه فی الطب
مقاله دهم : ویژگیهاى
خوردنیها
و نوشیدنی هاى متعارف
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب،
متن، ص: 289
فصل اول: حبوبات و بذرها
------------------------------------------------------------------------------------------
بسم الله الرحمن الرحیم
نمونه
مطالب نرم افزار: طب اسلامی
مرکزتحقیقات نورقم
-------------------------------------------------------------------------------------------------
ازکتاب : قانونچه فی الطب
مقاله دهم : ویژگیهاى
خوردنیها
و نوشیدنی هاى متعارف
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب،
متن، ص: 289
فصل اول: حبوبات و بذرها
-------------------------------------------------------------------------------------------
الحِنطَةُ حارَّةٌ رَطبَةٌ فی الدّرجة الأولی.
گندم از نظر گرمى و ترى در درجه اول است.
الشَّعِیرُ باردٌ رَطبٌ فی الدّرجة الأولی، و هو أقَلُّ غذاءً من الحِنطَة.
جو در درجه اول سردى و ترى است و غذائیتش از گندم کمتر است.
الجاوَرسُ باردٌ یابسٌ فی الثّانیة.
ارزن در درجه دوم سردى و خشکى قرار دارد.
الحِمَّصُ حارٌّ رَطبٌ فی الدّرجة الأولی.
نخود در درجه اول گرمى و ترى است.
العَدَسُ باردٌ فی الدّرجة الأولی یابسٌ فی الثّانیة.
عدس از نظر سردى در درجه اول و از نظر خشکى در درجه دوم است.
البَاقِلّاءُ باردٌ یابسٌ فی الدّرجة الأولی.
باقلا در درجه اول سردى و خشکى است.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 290
الحُلبَةُ حارَّةٌ فى الدّرجة الثّانیة یابسَةٌ فی الدّرجة[1] الأولی.
شنبلیله در درجه دوم گرمى و در درجه اول خشکى قرار دارد.
الماشُ باردٌ رَطبٌ فى الدّرجة الأولی.
ماش در درجه اول سردى و ترى است.
اللّوبِیا حارٌّ رَطبٌ.
لوبیا گرم و تر است.
الأرُزُّ حارٌّ قابِضٌ فی الدّرجة الأولی یابسٌ فى الثّانیة.
برنج در درجه اول گرمى و در درجه دوم خشکى قرار دارد و قابض است.
السِّمسِمُ حارٌّ لَیِّنٌ[2] فی الدّرجة الأولی.
کنجد در درجه نخست گرمى و ترى قرار دارد.
الخَشخاشُ باردٌ فی الدّرجة الأولی، یابسٌ فی الدّرجة الثّانیة[3].
خشخاش در درجه اول سردى و در درجه دوم خشکى است.
بَزرُالکَتانِ حارٌّ لَیِّنٌ.
تخم کتان گرم و تر است.
الشَّهدانَجُ حارٌّ یابسٌ فی الدّرجة الثّانیة.
تخم شاهدانه در درجه دوم گرمى و خشکى است.
______________________________
(1). ب: (الدرجة)
ساقطة.
(2). در حاشیه نسخه الف، واژه لین در بسیاری از موارد یه رطب معنا شده است.
(3). الف: (الدرجة) ساقطتان.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 291
الفصل الثّانى: فی اللُّحومِ و البَیض
فصل دوم: گوشتها و تخم پرندگان
لَحمُ الغَنَمِ حارٌّ رَطبٌ ما خَلا[4] التَّیسَ فَإِنَّهُ باردٌ یابسٌ.
گوشت گوسفند گرم و تر است، به جز گوشت بز نر که سرد و خشک است.
لَحمُ البَقَرِ باردٌ یابسٌ.
گوشت گاو سرد و خشک است.
لَحمُ العِجلِ مُعتَدِلٌ.
گوشت گوساله یکساله معتدل است.
لَحمُ الحَیَوانِ البَرِّىِّ أحَرُّ و أیبَسُ من لُحومِ الحَیَوانِ الأهلِىِّ.
گوشت حیوانات بیابانى گرمتر و خشکتر از حیوانات اهلى است.
لَحمُ العَصافِیرِ حارٌّ یابسٌ فی الثّانیة[5].
گوشت گنجشگ در درجه دوم گرمى و خشکى است.
لَحمُ الطَّیرِ المائِىِّ أبرَدُ و أرطَبُ من لَحمِ[6] غَیرِهِ من الطُیورِ.
گوشت پرندگان آبى رطبتر و سردتر از سایر پرندگان
______________________________
(1). ب: ما عدا.
(2). ب: (فی الثانیة) ساقطة.
(3). ب: لحوم.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 292
است.
لَحمُ السَّمَکِ الطَّرِىِّ باردٌ رَطبٌ سَرِیعُ الانهِضامِ.
گوشت ماهى تازه سرد و تر و زودهضم است.
و أمّا البَیضُ
تخم پرندگان
فَصُفرَةُ بَیضِ الدَّجاجِ حارَّةٌ و بَیاضُهُ باردٌ، و کُلُّ بَیضَةٍ فَقوتُها تُناسِبُ قوةَ ما یَبِیضُهُ[7].
زرده آنها گرم و سفیدى آنها سرد است. و قوت تخم هر پرندهاى متناسب با خصوصیات پرنده تخمگذار است.
______________________________
(1). ب: و أمّا البیض؛
فصفرة بیض الدّجاج حارّ و بیاضه بارد، و کلّ بیض فقوّته تناسب ما بیضه.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 293
الفصل الثّالث: فی اللَّبَنیات
فصل سوم: شیر و فرآوردههاى آن
الألبانُ کُلَّها باردَةٌ رَطْبَةٌ. إلّا أنَّ ألبانَ البَقَرِ أبرَدُ و أرطَبُ من ألبانِ الغَنَمِ.
همه شیرها سرد و ترند. با این فرق که شیر گاو رطبتر و سردتر از شیر گوسفند است.
السَّمنُ حارٌّ لَیِّنٌ.
روغن گرم و تر است.
الزُّبدُ أقَلُّ حَرارَةً.
گرمى کره از روغن کمتر است.
الجُبُنُ[8] الطَّرِىُّ باردٌ رطبٌ، و الحِرّیفُ حارٌّ یابسٌ، و العَتِیقُ حارُّ یابسٌ[9].
پنیر تازه سرد و تر، پنیر تند و زننده و نیز پنیر بسیار مانده گرم و خشکاند.
______________________________
(1). الجُبن و الجُبُن
و الجُبُنّ هر سه صحیح است.
(2). ب: و العتیق حار یابس و الحریف حار یابس.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 294
الفصل الرّابع: فی البُقول
لکُرّاثُ حارٌّ یابسٌ. فصل چهارم: سبزیها
ترهسبزى گرم و خشک است.
الطَّرخونُ و النَّعنَعُ[10] حارّان یابسان.
ترخون و نعناع گرم و خشکاند.
السِّلقُ حارٌّ[11] باردٌ رَطبٌ.
چغندر گرم و سرد و تر است.
الجِرجِیرُ حارٌّ یابسٌ.
تخم ترهتیزک (شاهى) گرم و خشک است.
الکُزبُرَةُ باردَةٌ رَطبَةٌ.
گشنیز سرد و تر است.
البَصَلُ حارٌّ یابسٌ.
پیاز گرم و خشک است.
الثّومُ حارٌّ یابسٌ.
سیر گرم و خشک است.
الخَسُّ باردٌ رَطبٌ.
کاهو سرد و تر است.
الإِسفاناخُ مُعتَدِلُ الحَرِّ و البَردِ.
اسفناج معتدل در گرمى و سردى
______________________________
(1). ب: و النعناع.
(2). ب: (حار) ساقطة.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 295
است.
الکَرَفسُ حارٌّ یابسٌ.
کرفس گرم و خشک است.
الباذَروجُ حارٌّ رَطبٌ.
ریحان کوهى گرم و تر است.
الشِّبِتُ[12] حارٌّ یابسٌ.
شوید گرم و خشک است.
الهِندِباءُ باردٌ یابسٌ.
کاسنى سرد و خشک است.
وَرَقُ حَبِّ الرَّشادِ و الفُجلِ حارّانِ یابسانِ.
برگ شاهى (تره تیزک) و برگ ترب گرم و خشکاند.
القَرعُ باردٌ رَطبٌ
کدو سرد و تر است.
الفودَنجُ حارٌّ یابسٌ.
پونه گرم و خشک است.
الحُمّاضُ باردٌ یابسٌ.
ترشک سرد و خشک است.
الکُشوثُ[13] حارٌّ یابسٌ.
کشوث گرم و خشک است.
الفَرفَخُ باردٌ لَیِّنٌ.
خرفه سرد و تر است.
البَقلَةُ الیَمانِیَّةُ باردَةٌ رَطبَةٌ.
بقله یمانى (سفید مرز) سرد و تر است.
اللَّبلابُ الرَّبِیعِىُّ باردٌ رَطبٌ، و الخَرِیفی منه حارٌّ یابسٌ.
پیچک بهاره سرد و تر، و پیچک پائیزه گرم و خشک است.
الباذِنجانُ حارٌّ یابسٌ.
بادنجان گرم و خشک است.
أمّا أُصولُ البُقولِ
سبزیهاى ریشهاى
فَالفُجلُ حارٌّ یابسٌ قاطِعٌ لِلبَلغَمِ.
ترب گرم و خشک و از بین برنده بلغم است.
الکُرُنبُ حارٌّ یابسٌ نَفّاخٌ.
کلم قمرى گرم و خشک و بادناک است.
______________________________
(1). الشِبِت و الَشِبت
هر دو صحیحاند. در حاشیه نسخه الف، شبث نیز آمده است که به همان معناست.
(2). کَشوث، أکشوث، کُشوث، کَشوثاء، و شَکوثاء همه صحیحاند.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 296
الجَزَرُ حارٌّ رطبٌ بَطِىءُ الانهِضامِ.
هویج زردک گرم و تر و دیرهضم است.
الشَّلجَمُ حارٌّ رَطبٌ سَرِیعُ الانهِضامِ.
شلغم گرم و تر و زود هضم است.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 297
الفصل الخامس: فی الفَواکِه
فصل پنجم: میوهها
أمّا الرَّطبَةُ
از میان میوههاى تر
فَالعِنَبُ حارٌّ رَطبٌ مُسهِلٌ لِلطَّبِیعَةِ.
انگور گرم و تر و مسهل طبیعت است.
التِّینُ و الجَوزُ حارّانِ رَطبانِ[14].
انجیر و گردوى تازه گرم و ترند.
الرُّمّانُ الحُلوُ مُعتَدِلُ الحَرارَةِ و الرُّطوبَةِ، و الحامِضُ باردٌ یابسٌ.
انار شیرین معتدل در گرمى و ترى، و انار ترش سرد و خشک است.
العُنّابُ حارٌّ رَطبٌ مُسَکِّنٌ لِلدَّمِ.
عنّاب تازه گرم و تر و مسکّن خون است.
الخَوخُ باردٌ رَطبٌ.
هلو سرد و تر است.
الکُمَّثرَی و السَّفَرجَلُ باردانِ یابسانِ مُقَوِّیانِ لِلمَعِدَةِ.
گلابى و به سرد و خشک و تقویت کننده معدهاند.
______________________________
(1). ب: و التین حار
رطب المرطب حار رطب.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 298
الإِجّاصُ باردٌ رَطبٌ[15].
آلوبخارا سرد و تر است.
المِشمِشُ باردٌ رَطبٌ.
زردآلو سرد و تر است.
التُّفّاحُ باردٌ یابسٌ مُقَوٍّ لِلقَلبِ.
سیب سرد و خشک و مقوى قلب است.
البِطِّیخُ الحُلوُ حارٌّ رَطبٌ، و غَیرُ الحُلوِ باردٌ رَطبٌ.
خربزه شیرین گرم و تر، و خربزه غیر شیرین سرد و تر است.
التّوتِ الأسوَدٌ[16] حارٌّ لَیِّنٌ، و الأبیَضُ مُعتَدِلُ الحَرارَةِ[17].
توت سیاه گرم و تر، و توت سفید در گرمى معتدل است.
القِثّاءُ و الخِیارُ باردانِ رَطبانِ.
خیار سبز و خیارچنبر سرد و تر اند.
و أمّا الفَواکِهُ الیابسَةُ
از میان میوههاى خشک
فَالعُنّابُ مُعتَدِلُ الحَرِّ غَلِیظٌ.
عناب خشک معتدل در گرمى، و غلیظ است.
و السِّبِستانُ[18] حارٌّ بِاعتِدالٍ.
سپستان گرم به اعتدال است.
اللَّوزُ الحُلوُ حارٌّ لَیِّنٌ بِاعتِدالٍ.
بادام شیرین گرم و تر در حد اعتدال است.
الفُندُقُ[19] مُعتَدِلُ الحَرارَةِ.
فندق معتدل در گرمى است.
الجَوزُ حارٌّ یابسٌ.
گردو گرم و خشک است.
الخَوخُ مُعتَدِلُ الحَرارَةِ[20].
برگه هلوى خشک معتدل در گرمى است.
______________________________
(1). ب: ملین للطبیعة.
(2). ب: الاسود الحلو.
(3). ب: و التوت الاسود الحامض بارد یابس نافع للخناق.
(4). (الف): السفستان.
(5). ب: البندق معتدل الحر. فَندق هم مىگویند، ولی فُندق بهتر است.
(6). ب: معتدل الحر.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 299
المِشمِشُ الحُلوُ مُعتَدِلُ الحَرِّ، و[21] الحامِضُ باردٌ.
برگه زردآلوى خشکِ و شیرین معتدل در گرمى، و ترش آن سرد است.
الفُستُقُ حارٌّ یابسٌ.
پسته گرم و خشک است.
الزَّبِیبُ حارٌّ لَیِّنٌ.
مویز گرم و تر است.
الزَّیتونُ الأسوَدُ حارٌّ یابسٌ، و الأبیَضُ باردٌ یابسٌ.
زیتون سیاه گرم و خشک، و زیتون سفید سرد و خشک است.
______________________________
(1). ب: (و) ساقطة.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 300
الفصل السادس: فی الرَّیاحین
فصل ششم: گلها و سبزیهاى خوشبو
الوَردُ باردٌ قابِضٌ.
گلسرخ سرد و قابض است.
السَّوسَنُ حارٌّ یابسٌ.
سوسن گرم و خشک است.
النَّرجِسُ حارٌّ لَیِّنٌ.
نرگس گرم و تر است.
البَنَفسَجُ باردٌ لَیِّنٌ.
بنفشه سرد و تر است.
المَرزَنجوشُ حارٌّ یابسٌ.
مرزنجوش سرد و خشک است.
النَّمّامُ حارٌّ یابسٌ.
سیسنبر گرم و خشک است.
النِّسرِینُ و شاهَسفَرَم مائِلانِ إلى الحَرِّ و الیُبسِ.
نسرین و ریحان متمایل به گرمى و خشکى است.
الخُزامی حارٌّ یابسٌ.
شببوى بیابانى (اروانه) گرم و خشک است.
و الفَلَنجمِشک[22] حارٌّ یابسٌ.
فرنجمشک گرم و خشک است.
______________________________
(1). فلنجمشک، فرنجمشک،
پلنگمشک، فلنکشک، بلنجمشک، برنجمشک همان تخم بالنگو است.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 301
الخِیریُّ مُعتَدِلُ الحَرِّ.
شببوى زرد معتدل در گرمى است.
اللُّفاحُ باردٌ مُخَدِّرٌ.
لفاح سرد و مخدر (سستکننده) است.
الجُلَّنارُ مُعتَدِلُ الحَرِّ.
گلنار معتدل در گرمى و خشکى است.
الیاسَمِینُ الأصفَرُ حارٌّ یابسٌ، و الأبیَضُ مُعتَدِلٌ.
ى اسمین زرد گرم و خشک، و یاسمین سفید معتدل است.
الآسُ باردٌ قابِضٌ.
مورد سرد و قابض است.
البابونَجُ حارٌّ یابسٌ.
بابونه گرم و خشک است.
الکافورُ باردٌ یابسٌ.
کافور سرد و خشک است.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 302
الفصل السابع: فی الأدهانِ
فصل هفتم: روغنها
دُهنُ الحَلِّ مُعتَدِلُ الحَرِّ و الیُبسِ.
روغن کنجد معتدل در گرمى و خشکى است.
دُهنُ الجَوزِ حارٌّ یابسٌ.
روغن گردو گرم و خشک است.
دُهنُ اللَّوزِ مُعتَدِلُ الحَرِّ و[23] اللّینِ.
روغن بادام معتدل در حرارت و لینت دهنده است.
دُهنُ بِزرِ الکَتّانِ حارٌّ یابسٌ.
روغن تخم کتان گرم و خشک است.
دُهنُ الزَّیتِ حارٌ[24] یابسٌ.
روغن زیتون گرم و خشک است.
دُهنُ البَنَفسَجِ مُعتَدِلُ البُرودَةِ و الرُّطوبَةِ.
روغن بنفشه معتدل در سردى و ترى است.
دُهنُ الوَردِ باردٌ یابسٌ قابِضٌ.
روغن گلسرخ سرد و خشک و
______________________________
(1). ب: الحر لین.
(2). الف: بارد.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 303
قابض است.
دُهنِ الیاسَمِینِ و النِّسرِینِ حارّانِ یابسانِ.
روغن یاسمین و نسرین گرم و خشک است.
دُهنُ الخِلافِ مُعتَدِلُ الحَرِّ و البَردِ[25].
روغن بید معتدل در گرمى و سردى است.
دُهنُ الخَشخاشِ باردٌ مُخَدِّرٌ مُنَوِّمٌ[26].
روغن خشخاش سرد و مخدر (سستکننده) و خوابآور است.
دُهنُ الشَّهدانَجِ حارٌّ یابسٌ.
روغن شاهدانه گرم و خشک است.
دُهنُ الخَردَلِ حارٌّ یابسٌ.
روغن خردل گرم و خشک است.
دُهنُ الفُستُقِ حارٌّ لَیِّنٌ.
روغن پسته گرم و تر است.
دُهنُ النَیلوفَرِ[27] باردٌ رَطبٌ.
روغن نیلوفر سرد و تر است.
دُهنُ المَرزَنجوشِ حارٌّ یابسٌ.
روغن مرزنجوش گرم و خشک است.
دُهنُ السَّوسَنِ حارٌّ یابسٌ.
روغن سوسن گرم و خشک است.
دُهنُ النَّرجِسِ حارٌّ لَیِّنٌ.
و روغن نرگس گرم و تر است.
______________________________
(1). ب: (و البرد)
ساقطة.
(2). ب: (منوّم) ساقطة.
(3). النَیلوفر و اللَینوفر هر دو صحیح است.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 304
الفصل الثّامن: فی الطّیب
فصل هشتم: چیزهاى خوشبو
المِسکُ قَوِىُّ الحَرارَةِ و الیُبوسَةِ.
مشک قوى در گرمى و خشکى است.
العَنبَرُ ألیَنُ حَرارَةً و یُبساً منه.
عنبر در گرمى و خشکى ملایمتر از مشک است.
العودُ الهِندىُّ مُعتَدِلُ الحَرِّ و الیُبسِ.
عود هندى معتدل در گرمى و خشکى است.
الکافورُ باردٌ[28] یابسٌ بِإِفراطٍ، و هو مُرَکَّبٌ من جَوهَرَینِ: أحَدُهُما باردٌ و الآخَرُ یابسٌ بِإِفراطٍ[29].
کافور سرد و بسیار خشک است. و آن مرکب از دو جوهر است که یکى سرد است و دیگرى بسیار خشک.
الصَّندَلُ مُعتَدِلُ البَردِ.
صندل در سردى معتدل است.
الزَّعفَرانُ حارٌّ یابسٌ.
زعفران گرم و خشک است.
______________________________
(1). ب: (بارد) ساقطة.
(2). ب: احدهما یابس و الآخر بارد.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 305
القَرَنفُلُ حارٌّ لَیِّنٌ.
میخک گرم و ملایم است.
جَوزُبوا حارٌّ لَیِّنٌ.
جوزبویا گرم و ملایم است.
القُسطُ حارٌّ یابسٌ.
قسط گرم و خشک است.
السُکُّ باردٌ یابسٌ.
سُک سرد و خشک است.
السُّنبُلُ مُعتَدِلُ الحَرِّ یابسٌ.
سنبل معتدل در گرمى و خشک است.
البَسباسَةُ حارٌّ یابسٌ[30].
پوست جوزبویا گرم و خشک است.
القاقُلَةُ حارَّةٌ یابسَةٌ[31].
هل گرم و خشک است.
______________________________
(1). ب: البسباس حار
لین.
(2). ب: حار لینه.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 306
الفصل التّاسع: فی التَّوابِلِ
فصل نهم: دواهاى خشک که در غذا مىریزند
الکُزبرة الیابسَةُ مُعتَدِلَةٌ فی الحَرِّ و الیُبسِ.
گشنیز خشک معتدل در گرمى و خشکى است.
الکَمّونُ و السَّعتَرُ و الکَرَویا و النّانخواهُ و الشّونیزُ و الفُلفُل و الدّارصِینىّ و الزَّنجَبیلُ و الخَولِنجانُ و الأُشَقُّ و الأنجُدانُ کُلُّها[32] حارَّةٌ یابسَةٌ.
زیره، آویشن، شاهزیره، زنیان، سیاهدانه، فلفل، دارچینى، زنجبیل، خولنجان، اشق، و گلپر همه گرم و خشکاند.
الخَردَلُ حارٌّ یابسٌ[33].
خردل گرم و خشک است.
______________________________
(1). ب: (کلها) ساقطة.
(2). ب: منقی للبلغم. السماق و البصل و النرجس باردة یابسه.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 307
الفصل العاشر: فی الرَّواصیر
فصل دهم: ترشیها
الخَلُّ باردٌ یابسٌ.
سرکه سرد و خشک است.
المُرِّىُّ حارٌّ یابسٌ.
آبکامه گرم و خشک است.
الثّومُ المُرَبّی بِالخَلِّ مُعِینٌ لِلهَضمِ[34] قَلِیلُ الحَرارَةِ.
ترشى سیر گرمىاش کم و یارىکننده گوارش است.
و کَذلِکِ[35] البَصَلُ المُرَبّی بِالخَلِّ العَتِیقِ حارٌّ لَطِیفٌ مُدِرٌّ لِلبَولِ.
پیاز پرورده در سرکه کهنه گرم، داراى جرم لطیف، و ادرارآور است.
[و] الاشتُرغار حارٌّ[36] غَلِیظٌ.[37]
ریشه انجدان پرورده در سرکه انگور گرم و غلیظالجرم است.
______________________________
(1). ب: معین على
الهضم.
(2). ب: کذا.
(3) الف: (حار) ساقطة.
(4). در حاشیه نسخه الف کلمه [المخلّل] نوشته شده است. در کتاب مخزن الادویه در این باره آمده: «مخلل بیخ آن یعنی به سرکه پرورده آن مفتح سدهها مسخّن معده و مشهّی و هاضم طعام و منبّه آن و مدر بول و دافع یرقان ... است». همچنین، توجه به این نکته لازم است که دو گیاه اشترغار (ریشه انجدان) و اشترخار (خارشتر) با هم فرق دارند
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 308
الفصل الحادى عشر: فی الأنبِذَةِ و الأشرِبَةِ و الرُّبوبِ
فصل یازدهم: شرابها، شربتها و ربها
أمّا الأنبِذَةُ
الف. شرابها
فَنَبِیذُ العِنَبِ حارٌّ رَطبٌ.
شراب انگور گرم و تر است.
و العَتِیقُ حارٌّ یابسٌ.
و شراب عتیق آن گرم و خشک است.
نَبِیذُ الزَّبیبِ مُعتَدِلُ الحَرِّ و الرُّطوبَةِ نَفّاخٌ.
شراب مویز معتدل در گرمى و رطوبت بوده و نفاخ است.
و نَبِیذُ التَّمرِ و الدِّبسُ[38] لَیِّنٌ[39].
شراب خرما و شیره گرم و ترند.
أمّا الأشرِبَةُ و الرُّبوبُ
ب. شربتها و ربها
فَالسِّکَنجَبِینُ السُّکَرىُّ الساذِجُ باردٌ، نافِعٌ لِلمعدَةِ، نافِضٌ[40] لِلبَلغَمِ عَنها.
سکنجبین شکرى ساده سرد و مفید براى معده و زائل کننده بلغم از آن
______________________________
(1). دبس: دوشاب. شامل
دوشاب خرما و انگور
و توت سفید و ... است. مراد از مطلق آن انگوری و خرمایی است.
(مخزن الادویه)
(2). لیّن: ای حار رطب.
(3). ب: ناقص.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 309
است.
و السِّکَنجَبِینُ[41] المُتَّخَذُ بِالأُصولِ و البُزورِ أکثَرُ حَرارَةً نافِعٌ لِلمعدَةِ.
سکنجبین اصولى و سکنجبین بزورى گرمى آنها بیشتر است و براى معده مفیدند.
شَرابُ البَنَفسَجِ مُعتَدِلٌ فی الحَرِّ و البَردِ.
شربت بنفشه معتدل در گرمى و سردى است.
رُبُّ التُّفّاحِ و السَّفَرجَلِ باردانِ عاقِلانِ[42] لِلبَطنِ.
رب به و سیب سرد و بندآورنده شکماند.
رُبُّ الحِصرِمِ باردٌ یابسٌ مُسَکِّنٌ لِلعَطَشِ. رب غوره سرد و خشک و مسکن تشنگى است.
رُبُّ الرُّمّانِ حارٌّ جَیِّدٌ لِلمعدَةِ مُسَکِّنٌ لِلغَثَیانِ و العَطَشِ[43].
رب انار گرم و نافع براى معده و تسکین دهنده دل بهم خوردگى (مقدمه قى) و دافع تشنگى است.
رُبَ التّوتِ باردٌ مُطلِقٌ لِلطَّبِیعَةِ جَیِّدٌ لِلحَرارَةِ.
رب توت سرد و ملین طبع و مفید براى حرارت است.
______________________________
(1). الف: السکنجبین.
(2). ب: عاقدان.
(3). ب: للعطش و الغثیان.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 310
الفصل الثّانى عشر: فی المُرَبَّیات[44]
فصل دوازدهم: مرباها
الجُلَنجَبِینُ السُّکَّرىُّ مُقَوٍّ لِلمعدَةِ مُسَخِّنٌ لَها.
گلقند شکرى مقوى معده و گرمکننده آن.
و العَسَلِىُّ أقوی حَرارَةً منه[45].
و گلقند عسلى گرمى بیشتر دارد.
البَنَفسَجُ المُرَبّی مُعتَدِلُ الحَرِّ و البَردِ مُلیِّنٌ لِلبَطنِ.
مرباى بنفشه معتدل در گرمى و سردى و نرمکننده شکم است.
الزَّنجَبِیلُ المُرَبّی بِالعَسَلِ مُسَخِّنٌ لِلمَعِدَةِ.
مرباى عسلى زنجبیلى گرمکننده معده است.
الإهلِیلَجُ[46] الکابُلِىُّ المُرَبَّی بِالعَسَلِ مُقَوٍّ لِلمَعِدَةِ حافِظٌ لِلشَّبابِ.
مرباى هلیله کابلى با عسل مقوى معده و نگاه دارنده جوانى است.
السَّفَرجَلُ و التُّفّاحُ المُرَبَّیانِ مُقَوِّیانِ
مرباى به و سیب گرم و خشک و
______________________________
(1). ب: فی الانبجات.
(2). ب: (منه) ساقطة.
(3). الف: الهلیلج.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 311
لِلمَعِدَةِ حارّانِ[47] یابسانِ حابِسانِ لِلإِسهالِ الصَّفراوِىِ[48].
مقوى معده و بند آورنده اسهالهاى صفراوى اند.
و الاترُجُ المُرَبّی مُسَخِّنٌ لِلمعدةِ.
و مرباى اترج گرمکننده معده است.
______________________________
(1). ب: الحارة حابسان.
(2). الف: لاسهال الصفراء.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 312
الفصل الثّالث عشر: فی أحوال الطَّبیخ
فصل سیزدهم: پختنىها
أمّا الإسفیدباجاتُ
الف. شورباها
فَهى مُلَیِّنَةٌ.
شورباها نرمکننده طبیعتاند.
و الخَلَّیاتُ مُجَفِّفَةٌ.
آشهاى سرکه مجففاند.
و المُرَکَّبُ منهما مِثلُ الزّیرباج مُعتَدِلٌ.
و مرکب از هر دو فقره بالا، مانند آش زیرباج، معتدلاند.
و اللَّبَنِیاتُ باردَةٌ
لبنیات همگى سردند.
و المُتَّخَذَةُ من المِیاهِ المُعتَصَرَةِ کَماءِ الحِصرِمِ و الرُّمّانِ و السُّماقِ و التُّفّاحِ فَقوّتُها مِثلُ قوةِ عُصارَتِها.
و قوت آشهایى که با آب میوههایى مثل آبغوره و انار و سماق و سیب پخته شده مانند خواص عصاره و شیره آن میوههاست
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب، متن، ص: 313
و أمّا الحُلوِیّاتُ
ب. حلواها
فَالعَسَلىُّ مُعِینٌ على الهَضمِ، و العَجِینىُّ غَلِیظٌ مولِّدٌ لِلسُّدَدِ[49].
حلواى عسلى یارىدهنده گوارش،
و حلواى خمیرى غلیظ و موجب بروز سده است.
و اللهُ أعلَمُ بِالصَّوابِ.
و الله اعلم.
______________________________
(1). ب: مولد السدد و
السکری رطب.
[1] ( 1). ب:( الدرجة) ساقطة.
[2] ( 2). در حاشیه نسخه الف، واژه لین در بسیاری از موارد یه رطب معنا شده است.
[3] ( 3). الف:( الدرجة) ساقطتان.
[4] ( 1). ب: ما عدا.
[5] ( 2). ب:( فی الثانیة) ساقطة.
[6] ( 3). ب: لحوم.
[7] ( 1). ب: و أمّا البیض؛ فصفرة بیض الدّجاج حارّ و بیاضه بارد، و کلّ بیض فقوّته تناسب ما بیضه.
[8] ( 1). الجُبن و الجُبُن و الجُبُنّ هر سه صحیح است.
[9] ( 2). ب: و العتیق حار یابس و الحریف حار یابس.
[10] ( 1). ب: و النعناع.
[11] ( 2). ب:( حار) ساقطة.
[12] ( 1). الشِبِت و الَشِبت هر دو صحیحاند. در حاشیه نسخه الف، شبث نیز آمده است که به همان معناست.
[13] ( 2). کَشوث، أکشوث، کُشوث، کَشوثاء، و شَکوثاء همه صحیحاند.
[14] ( 1). ب: و التین حار رطب المرطب حار رطب.
[15] ( 1). ب: ملین للطبیعة.
[16] ( 2). ب: الاسود الحلو.
[17] ( 3). ب: و التوت الاسود الحامض بارد یابس نافع للخناق.
[18] ( 4).( الف): السفستان.
[19] ( 5). ب: البندق معتدل الحر. فَندق هم مىگویند، ولی فُندق بهتر است.
[20] ( 6). ب: معتدل الحر.
[21] ( 1). ب:( و) ساقطة.
[22] ( 1). فلنجمشک، فرنجمشک، پلنگمشک، فلنکشک، بلنجمشک، برنجمشک همان تخم بالنگو است.
[23] ( 1). ب: الحر لین.
[24] ( 2). الف: بارد.
[25] ( 1). ب:( و البرد) ساقطة.
[26] ( 2). ب:( منوّم) ساقطة.
[27] ( 3). النَیلوفر و اللَینوفر هر دو صحیح است.
[28] ( 1). ب:( بارد) ساقطة.
[29] ( 2). ب: احدهما یابس و الآخر بارد.
[30] ( 1). ب: البسباس حار لین.
[31] ( 2). ب: حار لینه.
[32] ( 1). ب:( کلها) ساقطة.
[33] ( 2). ب: منقی للبلغم. السماق و البصل و النرجس باردة یابسه.
[34] ( 1). ب: معین على الهضم.
[35] ( 2). ب: کذا.
[36] ( 3) الف:( حار) ساقطة.
[37] ( 4). در حاشیه نسخه الف کلمه[ المخلّل] نوشته شده است. در کتاب مخزن الادویه در این باره آمده:« مخلل بیخ آن یعنی به سرکه پرورده آن مفتح سدهها مسخّن معده و مشهّی و هاضم طعام و منبّه آن و مدر بول و دافع یرقان ... است». همچنین، توجه به این نکته لازم است که دو گیاه اشترغار( ریشه انجدان) و اشترخار( خارشتر) با هم فرق دارند
[38] ( 1). دبس: دوشاب. شامل دوشاب خرما و انگور و توت سفید و ... است. مراد از مطلق آن انگوری و خرمایی است.( مخزن الادویه)
[39] ( 2). لیّن: ای حار رطب.
[40] ( 3). ب: ناقص.
[41] ( 1). الف: السکنجبین.
[42] ( 2). ب: عاقدان.
[43] ( 3). ب: للعطش و الغثیان.
[44] ( 1). ب: فی الانبجات.
[45] ( 2). ب:( منه) ساقطة.
[46] ( 3). الف: الهلیلج.
[47] ( 1). ب: الحارة حابسان.
[48] ( 2). الف: لاسهال الصفراء.