خواص خوراکی ها :
خرما و انگور و انجیر و ...........
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام)
خواص خوراکی ها :
خرما و انگور و انجیر و ...........
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام)
خرما:
گرم، سنگین است، با ارزش خوراکى بالاست، پیوستهخوارى آن سفتى در اندامهاى درونى پدید مىآورد و دندانها را تباه مىسازد خون و آب مردانه را مىافزاید.
خرماى تازه (رطب) گرمازایى کمترى از آن دارد جز آن که لیزکننده و آلایندهى (لثق)[1] شکمبه است.
انگور:
تنها شیرین آن گرم است. گرمازایى آن کمتر از خرماست و مانند خرما، گرفتگى پدید نمىآورد. بادآور و شلکنندهى شکم، و شادابکنندهى تن است و ایستایى و سیخ شدن نرینه را افزایش مىدهد.
گونهى نرم آن زود فرورونده و کمبادآورتر است. سفت آن ز آنسوى است. آنکه مزهى ترشى هم در کنارش باشد گرمازا نمىباشد بلکه از بینبرندهى است، به شرط آنکه با آب سرد شسته، و پیش از خوراک خورده شود.
غوره، سرد، بندآورندهى شکم و از میانبرندهى زردآب و خون است.
مویز گرماى میانه و ارزش خوراکى خوب دارد و مانند خرما تنگى پدید نمىآورد جز آن که خرما ارزش خوراکى بالاتر از آن دارد.
______________________________
(1). جراد: ن. ک نمایه
جانوران
(2). صباغ: ن. ک نمایه خوراکىها
(3). در نسخه «یح» و «اوق» البازات در نسخه «تیم» البازات در نسخه «اصل» النیازاب آمده است. در «مفید العلوم» اخلاطى است که در خاور شیراز مىگیرند، ریشهى گیاهى در حلب سوریه ن. ک «بازات» نمایه خوراکىها
(4). لثق: ن. ک نمایه واژگان
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 196
انجیر:
گرم است و تازهى آن بادآور بوده و نرمکنندهى شکم است و آمیختگى بد ندارد. خشک آن (انجیر) ارزش خوراکى بالا و گرمکننده است. اگر بسیار خورده شود خارش و شپش پدید مىآورد. چنانچه پیش از خوراک خورده شود شکم را نرم مىکند.
گونهاى انجیر (جمیز)[2]:
گرم است، براى شکمبه بد و دلآشوبآورست. ولى سبکتر از انجیر و زود فرورونده است.
موز:
گرم است، براى شکمبه نامناسب، بالاآورنده است، به تندى تبدیل به زردآب مىشود، اشتها را کور و شکم را روان مىکند، زبرى گلو را مىبرد.
نیشکر:
گرماى میانه دارد، گلو را نرم مىکند و پیشابآورست. سوزش هنگام پیشآب را از میان مىبرد و براى سرفه سودمند است.
انار:
شیرین آن نه سردىزا و نه بادآورست. تشنگى مىآورد، گلو را نرم مىکند.
ترش آن سینه را زبر و شکمبه و به ویژه جگر را سرد مىنماید و جوشش زردآب و خون را فرومىنشاند. خمارى مستى و بالا آوردن را از میان برمىدارد.
به:
شیرین و ترش آن شکمبه را مىبندد و ترش آن بیشتر. ولى اشتها را برمىانگیزد و ویژگى آن بند آوردن شکم است. چنانچه پس از خوراک خورده شود فروبردن سنگینىها را زودتر انجام مىدهد و هرچه سردتر و ترشتر باشد، کار بند آوردن شکم را بیشتر انجام مىدهد.
گلابى:
با مزهى شیرین، سردىزا نیست همه گونهى آن شکم را بند مىآورد مگر آن که پس از خوراک خورده شود که سنگینى را زودتر فرومىبرد و سرانجام آن، بند آوردن شکم خواهد بود. تابستانى[3] (صینى) آن کمتر یبوستآور است. و همه گونههاى آن آرامکننده تشنگى هستند.
زالزالک (زعرور):
سرد است، بندآورندهى شکم، آرامکنندهى خون و زردآب است.
______________________________
(1). جیمز: ن. ک نمایه
داروهاى تکى
(2). در همهى دستنوشتهها «صیفى» آمده و من هیچگونه وابستگى میان واژهى «چینى» با «گلابى» را با این دورى راه دیار چین از سرزمین ما نمىبینم، این واژهى «صیفى» را مناسبتر یافتم. گلابى در عراق با نام «عرموط» و در سرزمین سوریه با نام «اجاص» آمده است دو گونه تابستانى و زمستانى دارد. م.
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 197
کنار (نبق):
سرد، خشک است، بندآورندهى شکم، آرامکنندهى زردآب و شیرین آن اثر کمترى دارد.
توت:
شیرین آن گرم میانه، آلایندهى شکمبه، شلکنندهى شکم و ترش آن سرد، شلکنندهى شکم و از میانبرندهى نیرومند زردآب است.
سیب:
هرچه سردتر باشد، بندآورندهتر است، ترش آن براى دهانهى شکمبه خوب است جز آن که شکمبه را از لیزى پر مىکند.
آلو:
سرد، شلکنندهى شکم، فرونشاندهى زردآب و کاهندهى اشتها است.
هلو (خوخ):
خیلى سرد، براى شکمبه ملتهب خوب است. آن آهسته فرومىرود و سخت به خون تبدیل مىشود در پیوسته خوردن آن تبهاى بلغمى پدید مىآید.
زردآلو:
سرد، شلکنندهى شکم، بادآور، از میانبرندهى زردآب، سستکنندهى شکمبه و فرونشانندهى برافروختگىهاى (آماس) آن است. مدتى پس از پیوسته خوردن آن تبهایى پدید مىآید.
ریواس:
سرد، خشک است، بندآورندهى شکم است، فرونشانندهى زردآب و خون است.
خربزه (بطیخ):
شیرین آن به تندى دگرگون و به زردآب تبدیل مىشود و گونههاى دیگر آن فرونشانندهى تشنگى و نمورکننده و پیشآبآورست، زیادهروى در آن شکمروش خونى[4] پدید مىآورد.
خیار و خیار چنبر:
هر دو سردند و تشنگى را فرومىنشانند و شکمبه را سرد مىکنند و پیشآبآورند.
بلوط:
سرد و خشک است و بندآورندهى شکم و کاهندهى پیشآب مىباشد.
شاه بلوط:
ارزش خوراکى آن بالا و کاهندگى پیشآب آن کم است.
گردو:
گرم است و جوش در دهان پدید مىآورد و نیز گرمکنندهى تن است. تشنگى آور، سردردزاست.
______________________________
(1). هیضه: گذشتگان
شکمروش سخت به همراه دلپیچه را «هیضه» مىنامیدند. نام شکمروش میکروبى وبا از آن
ریشه مىگیرد.
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 198
بادام:
شیرین آن گرمى میانه دارد، نرمکنندهى گلو است و میوهاى سنگین مىباشد که ماندن آن در شکمبه به درازا مىکشد. ولى گرفتگىزا نیست بلکه گرفتگىها را مىگشاید و سوزش پیشآب را آرام مىسازد. چنانچه با شکر خورده شود آب مردانه را مىافزاید.
پسته:
گرم است، گشایندهى گرفتگىهاى جگر است و گرمتر از بادام است.
فندق:
از گردو و بادام گرماى کمترى دارد ولى سنگینتر از آن دو است و براى نیش کژدم خوب است.
نارگیل:
نیروى جنسى را مىافزاید و گرده و پیرامون آن را گرم مىکند.
حبة الخضراء
[5]: گرم است، افزایندهى آب مردانه، نیروى جنسى و گرمکنندهى گرده و چاقکنندهى آن مىباشد، روانکنندهى خون ماهانه است.
حب سمنه
[6]: گرم است، افزایندهى نیروى جنسى، و تروتازهکنندهى تن است.
لوز الصنوبر:
تن را گرم مىکند. براى لرزه (رعشه) و تنگى نفس (ربو) سودمند است و آب مردانه را مىافزاید.
دانهى فلفل:
گرم، افزایندهى آب مردانه، سردردزاست.
دانهى زلم:
آب مردانه را مىافزاید.
شاهدانه
[7]: گرم، سردردزاست، سنگین و تباهشونده است، برندهى نیروى جنسى است.
کنجد:
گرم، سنگین و تباهشونده است، بدبوکنندهى دهان مىباشد و سستکنندهى شکمبه و نرمکنندهى شکم است.
خشخاش:
سرد است. براى گلو و سینه خوب مىباشد و خواب را مىافزاید.
سنجد (غبیراء)
[8]: سرد خشک، شکم را بند مىآورد و نیز آرامکنندهى بالا آوردن است.
عناب
[9]: گرمایش میانه، براى گلو و سینه نیکو، فرونشانندهى گرمى خون است.
______________________________
(1). حبه الخضراء: ن. ک
نمایه داروهاى تکى
(2). حب السمنه: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(3). شهدانق: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(4). غبیرا: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(5). عناب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 199
کورزه (خرنوب شامى)
[10]: گرمایش میانه است، بندآورندهى شکم، گونهى نبطى آن بدون گرمازایى کارکردى نیرومند دارد.
گل خوراکى (طین الأکل)
[11]: سرد، نیروبخش دهانهى شکمبه، از میانبرندهى دلآشوبى پس از خوراک است. خوشبوکننده نفس مىباشد. زیادهروى آن در ناشتا در جگر گرفتگى پدید مىآورد و آمیزه را تباه مىکند.
کبر:
گرم، گرفتگىآور در جگر است و بزرگکنندهى سپرز و پایینآورندهى اشتها و لیزکننده و افزایندهى لیزابهى شکمبه مىباشد.
پانید (فانید):
گرم، نرمکنندهى گلو و شکم و پیشآبدان و گرمکنندهى پیرامون گرده است.
عسل:
گرم است. به تندى به زردآب دگرگون مىشود. بیرونکنندهى و پاک کنندهى بلغم در سالمندان و کسانى که آمیزهى سرد دارند مىباشد. در تابستان براى دارندگان آمیزهى گرم ناسازگار است.
شکر:
نرمکنندهى گلو و شکم است. خیلى گرمکننده نیست.
ترنجبین (ترانگبین):
شکم را شل و گلو را نرم مىکند.
گیاهان خوشبو:
شاه سپرم (شاهسفرم)[12]: کمى به گرمازایى گرایش دارد، اگر روى آن گلاب بریزند خوابآور مىشود.
مرزنگوش[13]: گرم است. نرمکننده، گشاینده است. براى بیمارىهاى از سردى مغز سودمند است.
پودینه (نمام)[14]: گرم، نرمکننده است.
______________________________
(1). خرنوب شامى: ن. ک
نمایه داروهاى تکى
(2). طین الأکل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(3). شاهسفرم: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(4). مرزنجوش: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(5). نمام: ن. ک نمایه داروهاى تکى
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 200
گل سرخ (ورد): سرد است، آرامکنندهى سردرد از گرمى و مستى است و برانگیزاندهى زکام و عطسه است.
بنفشه[15]: سرد است، خوابآور، آرامکنندهى سردردهاى از گرمى مىباشد.
آس[16]: سرد است، بندآورنده، نیروبخش اندامهاى سست شده است.
ترنج (اترج): پوست آن گرم، نرمکننده است. گوشت آن میانه است ولى سنگین و کندگوار مىباشد. ترش آن از میانبرندهى زردآب است.
چنار (دلب)[17]: دانهى آن براى زهرها سودمندست.
لفّاح[18]: سرد است. سنگینى سر مىآورد. خوابآورست چنانچه خورده شود، دلآشوبکننده و بالاآورنده خواهد بود و چهبسا کشنده باشد.
نیلوفر[19]: سرد است، خوابآور، آرامکنندهى سردرد است.
بابونه (اقحوان)[20]: گرم، سنگینکنندهى سر و خوابآور است.
درمنه (شیح)[21]: گرم و خشک است براى گرفتگىهاى راه بینى خوب است.
یاسمین[22]: گرم است، نرمکنندهى نیکویى براى سردردى است که از سردى و بادهاى فشرده پدید آمده باشد و نیروبخش مغز است.
نسرین[23]: گرم است، نرمکننده براى تبداران و بزودى از میانبرندهى سردرد است.
نرجس[24]: گرم، نرمکننده است.
سوسن[25]: گرم، نرمکننده، سودمند براى مغز است.
______________________________
(1). بنفسج: ن. ک نمایه
داروهاى تکى
(2). آس: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(3). دلب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(4). لفاح: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(5). نیلوفر: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(6). اقحوان: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(7). شیح: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(8). یاسمین: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(9). نسرین: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(10). نرجس: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(11). سوسن: ن. ک نمایه داروهاى تکى
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 201
فلنجمشک[26]: گرم است، براى تپش دل و ترس و لرزه (رعشه) خوب است.
بید (ورد الخلاف)[27]: سرد است، نیروبخش مغز و از میانبرندهى بخار گرم است.
همیشه بهار (خیرى)[28]: گرم، نرمکننده است، به ویژه زرد رنگ آن. و هرچه از گیاهان که به هنگام بوییدن آن احساس تندى و تیزى و برانگیختن شود، چون درمنه و پودنه نشاندهندهى گرمى آنهاست و آنچه که از آنها احساس لذت و آرامش دل احساس گردد به مانند بید (ورد الخلاف) و نیلوفر و گل سرخ و همانند آنها نشانهى سردى آنها مىباشد.
خوشبوکنندهها
مشک (مسک)[29]: گرم، خشک است، براى تبداران به تندى سردرد مىآورد. براى بیمارىهاى از سردى در سر سودمند است. براى دلآشوبى خوب و پایین افتادن نیرو خوب مىباشد.
عنبر[30]: گرم، نیروبخش مغز و دل است.
کافور[31]: سرد، نرمکننده سردردهاى از گرمى و بیمارىهاى از گرمى سر و بیمارىهاى همهى تن سودمند است. بسیار بوییدنش بیدارى (نخوابیدن) مىآورد و اگر آشامیده شود گرده و خایه را سرد مىکند و آب مردانه را سفت[32] مىنماید و بیمارىهاى از سردى را در چنین جاهاى تن بجا مىگذارد.
چندن (صندل): سرد، خشک است، اگر آن را ببویند و یا بر تن بمالند براى بیمارىهاى از گرمى خوب است و چنانچه در گرمابه بر تن بمالند، خارش به جا مىگذارد.
______________________________
(1). فلنجشک: ن. ک
نمایه داروهاى تکى
(2). خلاف: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(3). خیرى: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(4). مسک: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(5). عنبر: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(6). کافور: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(7). جمد: متن-
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 202
آمله (سک[33]): گرم، خشک است. براى شکمبه خوب است، بوى بد عرق تن را مىبرد.
عود[34]: گرم، خشک است، براى شکمبهى نمور و لیز خوب است.
زعفران[35]: گرم، خشک است، براى شکمبه خوب نیست. پدیدآورندهى دلآشوبى و سردردزا و سنگینکنندهى سر و خوابآورست.
آلبالوى تلخ (محلب)[36]: گرم، آرامکننده پىهایى است که در پى ضربه خوردن سفت شدهاند.
گلاب: نرمکننده است، آرامکننده سردردهاى از گرمى و خمارى مستى و بیهوشى و رنجورى مىباشد. کاربرد بسیار آن، موها را سپید مىکند.
قرنفل[37]: گرم و خشک و نیروبخش شکمبه و دل و مغزست.
میعه[38]: گرم و سنگینکنندهى سر و خوابآورست.
ناخن پریان (اظفار الطیب)[39]: گرم و سنگینکنندهى سر و سردردزاست.
کست (قسط)[40]: گرم و خشک و اگر از راه بینى بخور داده شود براى سرماخوردگى، خوب است و گرفتگىها را مىگشاید.
مشک زیر زمین (سعد)[41]: گرم، خشک است، براى بوى بد دهان و شکمبه نمور و لیز سازگار و خوب مىباشد
اشنان[42]: گرم، خشک است، پاککننده و گشایندهى گرفتگىها است. گوشت اضافى را از میان مىبرد.
______________________________
(1). سک: در کتاب «مفید
العلوم» آمده، دارویى ترکیبى از مازو (عفص) و کشمش و یا آمله (أملج) و کشمش ساخته
مىشود. در «معجم الوسیط» گونهاى از خوشبوکنندههاى ترکیبیافته از مشک و رامک
یاد شده.
(2). عود: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(3). زعفران: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(4). محلب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(5). قرنقل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(6). میعه: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(7). اظفار الطیب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(8). قسط: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(9). سعد: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(10). أشنان: ن. ک نمایه داروهاى تکى
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 203
بیشتر خوشبوکنندهها گرماند مگر آن خوشبوکنندگانى که احساس شوند مانند احساسى که از گلاب و کافور و صندل به دست مىآید.
روغنها:
روغن زیتون: گرم است و هرچه بیشتر گرم باشد بیشتر سکزننده و بادآورست.
سنگینى و سفتى و تباه شدن دیگر روغنها را ندارد.
روغن حیوانى (سمن): بالاترین ارزش خوراکى را در میان همهى روغنها دارد و سنگینتر از دیگر روغنهاست.
روغن گردو: بسیار گرمازاست. نیروى آبکنندگى بسیار بالایى را دارد.
روغن نارگیل: گرم است و گرده را گرم مىکند.
روغن کرچک (خروع)[43]: گرم و پاککنندهى پىها از لیزىهایى است که در آنها گرفتار مىشوند.
روغن بادام: میانه است. براى سینه و شش و پیشآبدان و گرده خوب است. در فروروندگى کند است.
روغن ترب: گرم و نرمکننده و آبکننده است و براى درد گوش از هواى فشرده و سرما سودمند مىباشد.
روغن بان[44]: گرم و نرمکننده است.
روغن سوسن: گرم است، آرام و نرمکنندهى پىهاست، براى بیمارىهاى زهدان نیز سودمند است.
روغن نرگس: نیز اینچنین است.
روغن بنفشه: سرد و خوابآور است.
روغن نیلوفر: نیرومندتر از بنفشه است.
روغن کدو: مانند آنهاست و نیز براى گرما و شبزندهدارى (بىخوابى) خوب است.
روغن گل سرخ: سرد است، براى سردرد و بیمارىهاى از گرمى در سر خوب است.
______________________________
(1). خروع: ن. ک نمایه
داروهاى تکى
(2). بان: ن. ک نمایه داروهاى تکى
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 204
همه روغنها با از آنچه گرفته مىشود، نسبتى دارند.
روغن کست (قسط): گرم است و پىها را گرم مىکند و براى کرختى و لرزه (رعشه) خوب است.
روغن سنبل[45]: گرم است. اگر روى شکمبهى سرد مالیده شود براى آن خوب است.
روغن مصطکى: اگر بخشى از داروهاى مالیدنى روى شکمبه باشد، براى شکمبهى سرد، نیکوست.
روغن آس: سرد است و نیروبخش موهاست.
روغن همیشه بهار (خیرى): گرم است و نرمکننده و آبکننده است به ویژه زرد رنگ آن.
روغن بلسان: بسیار گرم است، خردکنندهى سنگ و کمککنندهى به باردار شدن است.
پوشاک:
هرگونه پوشاک هموار و درخشان کمترین گرمى را براى تن داراست و بهتر است که در تابستان پوشیده شود و همچنین پارچه با بافت نازک که کرک و پشم در آن نیست و درخشان هم نمىباشد بیشتر گرم مىکند و پوشاک زمستان است.
کتان: سردترین پوشاک بر تن است و کمترین چسبندگى و وابستگى به تن را داراست، بنابراین جایگاه مناسبى براى شپش نیست.
پنبه: گرمتر از کتان و چسبندگى بیشترى به تن دارد.
ابریشم: گرمتر از کتان و سردتر از پنبه است، گوشت را پرورش مىدهد.
هر پوشاک زبر بیشتر تن را لاغر و پوست را سخت مىکند و ز آنسوى آن.
پشم و مو: گرم است، زبر، فرسایندهى تن است، به ویژه در تابستان پوشیده شود و نیز هر پوشاکى که از پشم شتر گرفته شود با همین ویژگى مىباشد.
کرک بز (مرعزى)[46]: بسیار گرم است. به تن مىچسبد و آن را بسیار گرم مىکند.
خز[47]: گرمکنندگى آن مانند این دو است جز آن که زبر نیست و پوست را آزار نمىدهد.
______________________________
(1). سنبل: ن. ک نمایه
داروهاى تکى
(2). مرعزى: کرک بز، مردم آن را به همین نام مىشناسند و آن پارچهاى است که از پشم بز بافته مىشود، درویشان براى پرهیزگارى و دورى از زیبایىهاى جهان آن را مىپوشیدند امروزه نیز گاهى و گروهى براى زیرانداز خواب آن را بکار مىبرند.
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 205
پوست سنجاب: در میان پشمها کمترین گرمادهى را داراست.
پوست روباه: گرمازایى بیشتر دارد و براى تبداران مناسب نیست.
پوست سمور: از نظر گرمادهى پس از پوست روباه است.
پوست روباه خالدار (فنک)[48] و قاقم[49]: آخرى کمترین گرمادهى را نسبت به پوست فنک دارد، سپس پوست حواصل (مرغى سپید) بیشترین گرمادهى را نسبت به قاقم داراست.
حواصل[50]: گرمایش میانه است با اینکه سبک است و براى تن میانه نیکوست.
دیگر پوشاکهاى پوستى و کرکى و پشمها که نام نبردیم، همگى خشکاند و تنها براى تن زمخت و زبر سازگارند.
هوا و باد:
باد شمال: بادى که از سوى قطب شمال از جایگاه فرقدان[51] (ستاره قطبى یا دو برادران) و بنات- نعش[52] مىوزد سرد و خشک است. تن را سخت و نیرومند و سر و حسگرها را خشک مىکند. این از بهترین بادهاست و دورکنندهى گندیدگىها مىباشد، جز آن که برانگیزانندهى بیمارىهاى پدیدآمده در شش و گلو و سرماخوردگى و زکام مىباشد و بندآورندهى شکم و پیشآبآور است.
باد جنوب: بادى که از سوى قطب جنوب از ناحیه ستارهى سهیل[53] مىوزد، تن را شل و به حسگرها آسیب مىرساند. سردرد و آماس قرنیه[54] و نوبتهاى صرعى و تبهاى عفونى را برمىانگیزد، ولى گلو و سینه را زبر نمىکند و این باد بیشترین بیمارها را مىآورد. به ویژه اگر در تابستان و آخر بهار بوزد.
بادى که، از آغاز تابستان تا آغاز زمستان مىوزد و بادى که از پایان زمستانى تا پایان
______________________________
. خز: پارچهاى که از
نخ ابریشمى و پشمى بافته مىشود
(2). فنک: ن. ک نمایه جانوران
(3). قاقم: ن. ک نمایه جانوران
(4). حواصل: ن. ک نمایه جانوران
(5). فرقد: ن. ک نمایه واژگان
(6). بنات نعش: ن. ک نمایه واژگان
(7). سهیل: ن. ک نمایه واژگان
(8)- رمد: ن. ک نمایه بیمارىها، آماس قرنیه
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 206
تابستان مىوزد از نظر گرمى و سردى میانه هستند. بادى که از سوى خاور مىوزد بهتر و سالمترست. فشردهترین و بدترین آنها بادهاى وزیده از سوى باختر مىباشد.
بهترین هوا: هواى صاف و لطیف که در آن بخارهاى فشرده و شرجى (ومد)[55] ایستاده و دمکرده نباشد بلکه هوایى باشد که با باد تازه و ارزشمند براى نفس کشیدن بوزد و با غروب کردن خورشید، به تندى سرد شود. هواى بد ز آنسوى آن است. هرچه هوا فشرده و گرم باشد، گویا مانند آن است که بر دل فشار مىآورد و نفس کشیدن را باز مىدارد.
هوایى که آکنده از بخار آب بسیار و فشرده که برخاسته از دریاچهها و مردابىهایى که آب آنها ایستاده و گندیده است، بوى بد را از این گندیدگى و ماندگى آب مىگیرند. و یا هوایى است که از یک جا ماندن و فشرده شدن بسیار گرم و داغ شده به گونهاى که باد نمىتواند آن را بوزاند. اینگونه هوا، وبایى است و آن هوایى است در جاهاى مسکونى محصور میان کوههاى سر به فلک کشیده و یا مردابها در پیرامون آن گرد آمده و فشرده شده و مانده است، بهگونهاى که باد فراوان نیز نمىوزد.
شهرها:
بیشترین تفاوت شهرها از نظر آب و هوا، خط عرضى آنها مىباشد. شهرهاى شمالى سردتر و جنوبى گرمترند. شهرهاى سردسیرى سالمتر و ساکنین آن تنومندتر و نیرومندتر و داراى گوارش بهتر و پوستى خوشرنگتر و تنى نرمتر مىباشند. شهرهاى گرمسیرى ز آنسوى این ویژگىها را دارند. شهرهایى که از سوى شمال کوههایى آن را فراگرفته وزش باد در آنها کم بوده و از سودمندىهاى باد شمالى بىبهرهاند. چنانچه وزش باد جنوب نیز همراه این مشکل گردد، آمیزهى گرم نمور بوجود مىآید. آمیزهى شهرهاى شمالى سرد خشک است و در آنها تب و گندیدگى کم خواهد بود.
بهترین شهرها و میانهترین آنها شهرهایى است که رو به سوى خاور گشاده و از سوى باختر پوشیده باشند و بدترین شهرها ز آنسوى این ویژگىاند. شهرهایى که در بخش شمالى آنها دریا باشد شمالى مىباشند و شهرهایى که در بخش شمالى آنها کوه
______________________________
(1). ومد: ن. ک نمایه
واژگان
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 207
باشد و روى آنها به سوى جنوب باز شود، جنوبى مىباشند. شهرهایى که کوهها از هر سو آنها را فراگرفته یا در جایى پست باشند، هواى شرجى دارند. شهرى که بر بلندى قرار گرفته که وزش باد در آن فراوان است، شهرى فراخ و گسترده است و هوایش خوب است. شهرى که پرآب و درخت باشد نمورى و شرجى بیشترى دارد.
سرزمین بىگل و گیاه و کمآب خشک است، چنانچه سنگلاخى (صخرهاى) باشد خشکتر. زمینى که گل گرم دارد، میانه در نمناکى و خشکى مىباشد و آن که گلى سیاه و بدبو و گندابى (حمایى)[56] دارد، داراى هوایى پلشت و عفونى است. خاک شورهزار (سبخه)[57] اگر به همراه آن هوایى گرم داشته باشد، هوایى بدتر دارد و چنانچه بجاى آن، هواى آن سرزمین سرد باشد، بدى کمترى را داراست.
شهرهاى گرم، رنگ پوست را زرد و سیاه مىکند و گوشت و خون را مىکاهد و تن را مىفرساید و نیرو را از میان مىبرد، ولى شهرهاى سردسیرى ز آنسوى آنها مىباشند.
شهرهاى نمناک موها را بلند و تن را نرم و شاداب و اعصاب را آرام مىنماید، شهرهاى خشک ز آنسوى این ویژگىها را دارند.
ارزش خوراکى مرباها[58] (پروردهها):
گل انگبین (جلنجبین عسلى)[59]:
براى شکمبهاى که داراى نمورى و باد است، در صورتى که خوب جویده شود و با آن آب گرم نوشیده شود نیکوست. خوب نیست کسى که گرمى و برافروختگى دارد به ویژه در چلهى تابستان آن را بخورد چون گرم کننده و تشنگىآورست. چنانچه براى بیمارى که پیش از این یاد کردیم نیاز شود بایسته است که بجاى آن شربت سکنجبین شکرى نوشیده شود.
مرباى بنفشه:
گلو را نرم و سرفه را از میان مىبرد، شکم را شل مىکند جز اینکه شکمبه را سست و اشتها را فرومىاندازد.
______________________________
(1). حمایى: ن. ک نمایه
واژگان
(2). سیخه: ن. ک نمایه واژگان
(3). مربى: ن. ک «نمایه خوراکیها
(4). جلنجبین: ن. ک نمایه داروهاى تکى
المنصوری فی الطب (ترجمه)، ص: 208
مرباى هلیلهى[60] سیاه:
شکمبه را نیرومند و پاک مىنماید و بطور کامل مىچلاند و نمورىهاى بجامانده از خوراک پیشین را مىگیرد. چنانچه پیوسته خورده شود، رنگ را زیبا و پیرى را دورتر مىکند.
مرباى اطریفل کوچک (آمله، هلیله، بلیله):
در کارکردهاى گفتهى شده پیشین نیرومندترست، جز اینکه آب مردانه را مىکاهد.
مرباى زنجبیل[61]:
بسیار گرم است و شکمبه و جگر را گرم مىکند و کمککننده در فروبردن خوراک مىباشد و برانگیزانندهى نیروى جنسى است.
مرباى شقاقل[62]:
سنگین است و اشتها را فرومىاندازد. چنانچه پیوسته خورده شود آب مردانه را مىافزاید.
مرباى فلفل و مرباى شکوفه و بهار فلفل:
مانند زنجبیلست.
دیگر مرباها تنها براى خوشایندى آن در خوردن، به کار مىبرند و نه چیز دیگر.
داروهایى که بسیار بکار مىروند:
اسارون[63] (سنبل رومى):
گرم و خشک است و براى گرفتگى جگر سودمند است پیشآبآور و براى بیمارى استسقاء لحمى خوب است.
إذخر[64] (کوم):
گرم و خشک است. اگر آن را بهگونهى دارویى مالیدنى بکار برند، براى آماس سخت شکمبه و جگر خوب است.
اشنان (شنه)[65]:
گرمى اندک دارد و از بالا آوردن جلوگیرى مىکند و شکمبه را نیرو مىبخشد.
إثمد[66] (سرمه):
سرد و خشک، نیروبخش چشم و نگهبان تندرستى آن است و اگر آن را بخود برگیرند از روانى خون ماهانه مىکاهد.
______________________________
(1). هلیلج: ن. ک نمایه
داروهاى تکى
(2). زنجبیل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(3). شقاقل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(4). أسارون: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(5). آذخر: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(6). اشنه: ن. ک نمایه داروهاى تکى
(7). أثمد: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[1] ( 4). لثق: ن. ک نمایه واژگان
[2] ( 1). جیمز: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[3] ( 2). در همهى دستنوشتهها« صیفى» آمده و من هیچگونه وابستگى میان واژهى« چینى» با« گلابى» را با این دورى راه دیار چین از سرزمین ما نمىبینم، این واژهى« صیفى» را مناسبتر یافتم. گلابى در عراق با نام« عرموط» و در سرزمین سوریه با نام« اجاص» آمده است دو گونه تابستانى و زمستانى دارد. م.
[4] ( 1). هیضه: گذشتگان شکمروش سخت به همراه دلپیچه را« هیضه» مىنامیدند. نام شکمروش میکروبى وبا از آن ریشه مىگیرد.
[5] ( 1). حبه الخضراء: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[6] ( 2). حب السمنه: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[7] ( 3). شهدانق: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[8] ( 4). غبیرا: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[9] ( 5). عناب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[10] ( 1). خرنوب شامى: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[11] ( 2). طین الأکل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[12] ( 3). شاهسفرم: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[13] ( 4). مرزنجوش: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[14] ( 5). نمام: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[15] ( 1). بنفسج: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[16] ( 2). آس: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[17] ( 3). دلب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[18] ( 4). لفاح: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[19] ( 5). نیلوفر: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[20] ( 6). اقحوان: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[21] ( 7). شیح: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[22] ( 8). یاسمین: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[23] ( 9). نسرین: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[24] ( 10). نرجس: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[25] ( 11). سوسن: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[26] ( 1). فلنجشک: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[27] ( 2). خلاف: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[28] ( 3). خیرى: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[29] ( 4). مسک: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[30] ( 5). عنبر: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[31] ( 6). کافور: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[32] ( 7). جمد: متن-
[33] ( 1). سک: در کتاب« مفید العلوم» آمده، دارویى ترکیبى از مازو( عفص) و کشمش و یا آمله( أملج) و کشمش ساخته مىشود. در« معجم الوسیط» گونهاى از خوشبوکنندههاى ترکیبیافته از مشک و رامک یاد شده.
[34] ( 2). عود: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[35] ( 3). زعفران: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[36] ( 4). محلب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[37] ( 5). قرنقل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[38] ( 6). میعه: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[39] ( 7). اظفار الطیب: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[40] ( 8). قسط: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[41] ( 9). سعد: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[42] ( 10). أشنان: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[43] ( 1). خروع: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[44] ( 2). بان: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[45] ( 1). سنبل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[46] ( 2). مرعزى: کرک بز، مردم آن را به همین نام مىشناسند و آن پارچهاى است که از پشم بز بافته مىشود، درویشان براى پرهیزگارى و دورى از زیبایىهاى جهان آن را مىپوشیدند امروزه نیز گاهى و گروهى براى زیرانداز خواب آن را بکار مىبرند.
[47] ( 1). سنبل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[48] ( 2). فنک: ن. ک نمایه جانوران
[49] ( 3). قاقم: ن. ک نمایه جانوران
[50] ( 4). حواصل: ن. ک نمایه جانوران
[51] ( 5). فرقد: ن. ک نمایه واژگان
[52] ( 6). بنات نعش: ن. ک نمایه واژگان
[53] ( 7). سهیل: ن. ک نمایه واژگان
[54] ( 8)- رمد: ن. ک نمایه بیمارىها، آماس قرنیه
[55] ( 1). ومد: ن. ک نمایه واژگان
[56] ( 1). حمایى: ن. ک نمایه واژگان
[57] ( 2). سیخه: ن. ک نمایه واژگان
[58] ( 3). مربى: ن. ک« نمایه خوراکیها
[59] ( 4). جلنجبین: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[60] ( 1). هلیلج: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[61] ( 2). زنجبیل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[62] ( 3). شقاقل: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[63] ( 4). أسارون: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[64] ( 5). آذخر: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[65] ( 6). اشنه: ن. ک نمایه داروهاى تکى
[66] ( 7). أثمد: ن. ک نمایه داروهاى تکى
طب الرضا
(طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام)، ص: 95
[در باره غذا]زمین پاکیزه
و اعلم ان الجسد بمنزلة الارض الطیبة متى تعوهدت بالعمارة و السقى من حیث لا یزداد فی الماء فتغرق و لا ینقص منه فتعطش دامت عمارتها و کثر ربعها و زکى زرعها و ان تغوفل عنها فسدت و لم ینبت فیها العشب.
بدان که بدن آدمیزاد بمنزله زمین پاکیزهایست اگر هنگامى که خواستى بعمارت و آبیاریش بپردازى اعتدال را رعایت کردى نه آنقدر آب دادى که غرق شود و تبدیل بیک باطلاق و یک پارچه لجن گردد و نه آن اندازه دریغ کردى که تشنه و خشک بماند این چنین زمینى همیشه آباد و معمور خواهد بود، حاصلش فراوان و بهرهاش پاکیزه است ولى اگر در باره آن غفلت شود تباه میگردد و دیگر سبزهاى در آن نخواهد روئید.
از چه پرهیز کنیم؟
و یتقى فیه اکل البصل و الثوم و الحامض.
در فصل بهار باید از خوردن پیاز و سیر و ترشى پرهیز کرد.
ظاهرا مقصود از کلمه حامض مطلق ترشى نیست بلکه مراد سرکه است زیرا ترشیهاى دیگر بمقدارى که قابل توجه باشد در دسترس مردم آن عصر نبوده علاوه اطلاقات عبارات عربى این حدس را تقویت میکند مع ذلک ممکن است مراد مطلق ترشیها باشد با توجه باینکه میوههاى اول فصل بهار غالبا کال و نارس و تلخ و ترش میباشد اثبات زیان مصرف آنها محتاج بدلایل زیاد نیست.
در این فصل از خوردن بیشتر ترشیها باید پرهیز کرد زیرا خوردن سرکه خصوص میوههاى نارس قلب را ضعیف میگرداند و خون را رقیق کرده بهیجان مىآورد از طرفى مقتضاى فصل بهار نیز آنست که خون زیاد شود و بهیجان بیاید و معلوم است که ضعف دستگاه قلب و هیجان خون با هم مناسبتى ندارند بسا موجبات سکته قلبى را فراهم خواهد آورد. در فصل بهار پیاز و سیر نیز نباید خورد زیرا از جمله خواص این دو میوه گیاهى آنست که فشار خون را پائین مىآورد و معلومست که با هیجان خون بهیچ وجه صلاحیت ندارد.
از خواص دیگر سیر و پیاز آنست که هر دو منوم هستند و خواب را زیاد میکنند و اقتضاى فصل بهار و هواى آن نیز همین است بنا بر این مصرف این دو میوه خواب را بیشتر از حد لزوم زیاد کرده و موجب
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام)، ص: 125
بىنظمى و اختلال میگردد.از خواص دیگر این دو، تحریک قوه باه و شهوت است. این خاصیت در خود فصل و جنبش خون نیز هست و با خوردن سیر و پیاز زیادتر از حد صلاح غریزه جنسى بجنبش مىآید دیگر آنکه سیر و پیاز بلغم را کم مىکند و خود فصل نیز مقتضى کم شدن بلغم است.
بنا بر این خوردن آن اخلاط اربعه را بیش از حد کاهش داده و بدن را آماده بیماریها میگرداند.